سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۳

موبایلش را نگاه کرد و گفت: پلاسکو ریخت! مبهوت همدیگر را نگاه کردیم. این بهت برای همه پیش آمد. بعضی‌ها فورا دست به قلم شدند که چرا؟ روزنامه‌ها پر شد از مرثیه‌های حزن‌آلود. و خیلی‌ها گفتند از کجا که این اتفاق برای بقیه ساختمان‌های به حال خود رها شده و آسیب‌پذیر شهر تهران نیفتد؟

پلاسکو، دوباره پلاسکو!

سلامت نیوز: موبایلش را نگاه کرد و گفت: پلاسکو ریخت! مبهوت همدیگر را نگاه کردیم. این بهت برای همه پیش آمد. بعضی‌ها فورا دست به قلم شدند که چرا؟ روزنامه‌ها پر شد از مرثیه‌های حزن‌آلود. و خیلی‌ها گفتند از کجا که این اتفاق برای بقیه ساختمان‌های به حال خود رها شده و آسیب‌پذیر شهر تهران نیفتد؟

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوست: «زمستان بود. اولش همه نگران بودیم که چرا آتش خاموش نمی‌شود؟ آن دود سفید چند ساعت به آسمان می‌رفت و نمی‌گذاشتند نزدیک شویم. ما از خیابان سی تیر از پشت‌ بام خانه‌مان رصد می‌کردیم. و باور نمی‌کردیم بریزد ... با نیما در موزه ایران باستان بودیم که او موبایلش را نگاه کرد و گفت: پلاسکو ریخت! مبهوت همدیگر را نگاه کردیم. این بهت برای همه پیش آمد. بعضی‌ها فورا دست به قلم شدند که چرا؟ روزنامه‌ها پر شد از مرثیه‌های حزن‌آلود. و خیلی‌ها گفتند از کجا که این اتفاق برای بقیه ساختمان‌های به حال خود رها شده و آسیب‌پذیر شهر تهران نیفتد؟ به هر حال تا تکلیفی بخواهد برای پلاسکو معین شود، چندین ماه و حتی سال طول کشید. نزدیک به اواخر تابستان ۹۶ بود که روی گروه تلگرامی‌مان بحث پلاسکو را پیش کشیدیم و گزینه‌ها و آرزوهای دوستان، در فرصت‌هایی، در رسانه نیز درز کرد. هر کس عقیده خود را بیان می‌داشت. پاساژ اصلی و شمالی پلاسکو سر جای خودش بود. یکی می‌گفت حالا که برج ریخته و آن‌ همه هم آتش‌نشان از دست داده‌ایم، خوب است مکانش به یک میدانچه یادمانی تبدیل شود.

دیگری می‌گفت اصلا پلاسکو از روز اول نمی‌بایست آنجا ساخته می‌شد. دیگر دوستداران میراث و تهران قدیم می‌گفتند: اتفاقا همان کنار خرابه‌های برج، بنیاد یک زمین ۵هزار متری را خریده است و می‌تواند در آن یک پاساژ دیگر ۴ طبقه بسازد تا حریم میراثی مدرسه ژاندارک و فضای عمومی مناسب آن بلوک مرکز شهری را هم رعایت کرده باشد و ورودی هر دو پاساژ هم از همان میدانچه محل برج باشد، که روزها محل نشستن و قرار گذاشتن باشد و شب‌ها محل جمع‌شدن مردم شهر و فراغت. بعضی‌ها هم می‌گفتند برج باید سر جای خودش ساخته شود. ولی با فلان مشخصات. بالاخره وقتی معلوم شد که یکی از مشاوران بنام پایتخت به سفارش بنیاد قرار است مسابقه‌ای را برای ایده‌پردازی و در نهایت طراحی برج برگزار کند و یک کانال تازه‌تاسیس مجازی هم نشر عقاید تنی چند از معماران و شهرسازان را آغاز کرد، بالاخره اعضای حرفه در خانه هنرمندان جمع شدیم که ببینیم قضیه چیست؟

یادم هست که آن بعدازظهر معروف در دل همه‌مان، نقطه عطفی را به یادگار گذاشت. مدیر و معماران اصلی آن مشاور برگزارکننده مسابقه، خودشان نیامده بودند. ولی در عوض همه کسانی که برای سرنوشت شهر تهران اهمیت قایل بودند، نه تنها آنجا حاضر بودند، بلکه کلام‌شان هم آتش گرفته بود. مثل خود پلاسکو ... که به سمبل درد شهر و شهروندانش بدل شده بود. آنجا هم از امکان ساخت‌وساز زیاد و بلند و فربه صحبت شد، که طرح تفصیلی و حقوق مکتسبه (این مفهوم عجیب و سوداگرانه!) امکانش را فراهم کرده بودند و هم بسیاری از معماران و شهرسازان شاخص به نفع شهر حرف زدند و گفتند که تکروی و پنهانکاری بس است و زمان گفت‌وگوی شهر و شهروندانش فرارسیده! و یکی از دوستان آن جمله معروفش را گفت که: ما به یک اتاق فکر برای مشکلات شهرمان نیاز نداریم، بلکه به یک حیاط فکر احتیاج داریم! آن گفت‌وگوها، البته اگر در حرفه ادامه نیافت، ولی اثر واقعه پلاسکو در ذهن حرفه ما برجا ماند! و البته که گفت‌وگو در گروه‌های مختلف متخصصین حرفه در شبکه مجازی همچنان ادامه یافت و باعث شد مطالبه‌گری سکه رایج در شهر گردد! البته همان زمان جلسه‌های حضوری چندی هم برای پلاسکو برگزار شد. اتفاق مهم برای گروه ما این بود که جمعی از کسبه برج پلاسکو در جریان آن توفان‌های فکری به ما پیوستند، و اگرچه ابتدا دچار سوءتفاهم شده بودند، اما سریع در گفت‌وگوها شرکت کردند و امروز بعد از گذشت سه سال هنوز از یاران خوب ما هستند. در نهایت بنا به بازسازی عین به عین پلاسکو شد. و همه بالاخره قبول کردیم که دوستان‌مان در پلاسکو، این طور راضی‌ترند. در این فاصله بنیاد مغازه‌هایی را هم در پاساژ خیلی شیکی، برِ خیابان ولیعصر و طالقانی در اختیار دوستان پلاسکو قرار داده بود که اصلا دلبسته آن مکان نشدند و بر برج خود پا فشردند و به آن هم رسیدند. الان قرار است بعد از ۴ سال که از فاجعه فروریختن برج پلاسکو می‌گذرد، ساختمان جدید برج و نیز پاساژ شمالی مرمت و بازسازی شده، دوباره افتتاح شوند. دل در سینه همه‌مان می‌تپد!»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha