یک ربع کم از چهار صبح، زن‌ها نمازشان را خوانده‌اند تا راهی زمین‌های کشاورزی شوند. هنوز آن گستره امواج نور بر زمین روستا نتابیده و گرما بر هوای اندیمشک و دزفول و شوشتر جاده‌های منتهی به آن چیره نشده.

زنان کارگر روستایی، بدون بیمه با کمترین حقوق

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، نیسان‌ آبی، دنبال زنان روستا می‌رود تا وقتی همه سوار اتاق عقب وانت شدند، سفر یک ساعت و نیمه زنان تا محل کار هر روزشان آغاز شود. حوالی همان ساعت و دقیقه، نیسان‌های زیادی از روستاهای اطراف، زنان را برای رفتن بر سر زمین‌های کشاورزی به عنوان کارگر روزمزد سوار می‌کنند. جاده‌های اطراف، مسیر همیشگی شوتی‌هاست و مواجهه و برخورد ماشین شوتی‌ها با وانت‌هایی که زنان را حمل می‌کند، زیاد است.

همه این‌طور نیستند و زنان معدودی هم برای رفت و آمد به مزرعه، مینی‌بوس نصیب‌شان می‌شود و در این صورت شانس بیشتری برای زنده ماندن دارند اگرچه در آن جاده‌های دوره رضاخانی چندان اعتمادی به این حرف‌ها نیست. کارگرانی هم که با نیسان می‌روند، به قول خودشان «کفن‌شان روی گردن‌شان است.»

هر گروه از زنان روستایی که برای کار کاشت و برداشت محصول، روی زمین‌های کشاورزی به شهرستان‌های شوشتر، دزفول یا شوش می‌روند، «دسته» نام دارند و توسط یک نفر به عنوان سردسته اداره می‌شوند. سردسته با صاحب محصول قرار می‌گذارد، زن‌ها را برای کار جمع‌آوری می‌کند و در واقع طرف حساب مالی صاحب‌کار و به نوعی واسطه زنان است حالا ممکن است زن یا مرد باشد.

«نعیمه» که «ام‌فائز» هم صدایش می‌کنند، یکی از همین کارگران کشاورز و همزمان سردسته یکی از گروه‌هاست. به زبان عربی حرف می‌زند و قاسم آل‌کثیر، از فعالان رسانه‌ای منطقه، جملاتش را از آن طرف گوشی به فارسی برمی‌گرداند. او صبح‌ زود همراه ۱۷ نفر از زنان روستای خویس، سوار مینی‌بوس می‌شود تا برای گوجه‌چینی به اندیمشک بروند.

می‌گوید که می‌ترسد حادثه‌ای برای زنان رخ دهد، برای همین برای رفت و آمد مینی‌بوس کرایه کرده تا از خطر دور باشند ولی بقیه اغلب با وانت تردد می‌کنند. یکی از تلخ‌ترین خاطراتش واژگونی مینی‌بوس در جاده است؛ آن روز پس از آنکه حالش جا آمد، با چشمان خودش دید که زنان چطور از اضطراب آن حادثه به سر و صورت می‌زنند. از ۱۳ سالگی کار گوجه‌چینی و کشاورزی روی زمین را شروع کرده و حالا که ۴۰ سال دارد، همچنان برای گذران زندگی و کسب درآمد، مجبور است که ادامه دهد.

همسرش کار ندارد؛ دخترش محصل است و پسرها هم با اینکه دیگر در سن مدرسه نیستند، بیکارند. نعیمه همراه دیگر زنان هر روز مسیر یک ساعت و نیمه را طی می‌کند، کمی قبل از ساعت ۴ از خانه بیرون می‌رود و ساعت ۱۰ که هوا رو به گرمی برده، باز می‌گردد. قبلا مزد روزانه‌شان ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان بود، اما به تازگی ۲۰۰ هزار تومان شده و این رقم، نصیب دست‌های خشک و خاکی زنان می‌شود، اما مگر زندگی با دویست هزار تومان می‌گذرد: «وقتی برای خرید به مغازه می‌روید با 200 هزار تومان نمی‌توانید هیچ چیزی بخرید، برای همین خودم و برخی دیگر از این زنان، حتی اگر توان کمی داشته باشیم باز دو شیفت کار می‌کنیم تا پول بیشتری دریافت کنیم.»

آنها که دو شیفت کار می‌کنند، پس از شیفت اول به خانه برمی‌گردند و وقتی می‌رسند، ساعت حوالی ۱۰ و نیم، ۱۱ ظهر است. تازه نان می‌پزند و برای همسر و بچه‌ها ناهار آماده می‌کنند و بعد از انجام کارهای خانه، دوباره نیسان وانت یا مینی‌بوس حدود ساعت یک، از راه می‌رسد و آنها را به مقصد همان زمین یا زمینی دیگر می‌برد.

می‌روند، می‌رسند و در گرمای ۴۰ تا ۵۰ درجه خوزستان به کار ادامه می‌دهند، آنجا نه سایه‌بانی دارند که از آفتاب در امان بمانند و نه آب خنکی که لب را به آن ‌تر کنند. اگر خودشان آب و یخ ببرند، شاید در آن ساعت‌های اولیه کار، آب خنکی داشته باشند وگرنه هیچ. «خودم در چند روزی که هوای خوزستان به‌ شدت گرم بود، هر روز از گرمازدگی کارم به پزشک و بیمارستان کشیده شد، اما چه کنم که مجبورم. بقیه زنان هم مجبور هستند.»

همیشه همان رقم توافق شده به زنان داده نمی‌شود و یکی از تلخ‌ترین خاطرات ‌ام‌فائز و زنان دیگر، برای زمانی است که صاحب مزرعه و محصول بهانه می‌آورد و دستمزد آنها را پرداخت نمی‌کند یا کمتر از رقم توافقی پرداخت می‌کند: «این زنان هیچ حامی و پشتیبانی ندارند و بارها هم گفته‌اند ما اگر مجبور نبودیم و درآمد دیگری داشتیم این کار را انجام نمی‌دادیم و در واقع از روی نیاز چنین کار سختی را تحمل می‌کنند. حتی گاهی به دست و پای صاحب مزرعه می‌افتیم تا حق خود را بگیریم. یک بار، یکی از زن‌ها از شدت عصبانیت به صاحب‌کار گفت؛ اگر دستمزدم را ندهی، بنزین روی خودم می‌ریزم و خودم را آتش می‌زنم، اما صاحب‌کار باز می‌گفت؛ ندارم و از کجا بیاورم پولت را بدهم.»

حوادث تلخ منجر به فوت برای زنان کارگر

کارشان تعطیل و غیرتعطیل ندارد، هر روزی که بروند، روزی دارند وگرنه هیچ. پیر و جوان هم ندارد و زنان و دختران از همه سنی در این دسته حضور دارند، مثلا یکی از همکاران ‌ام‌فائز، زنی ۸۰ ساله است که از ۶۰ سال پیش این کار را انجام می‌دهد. نه بیمه دارد و نه هیچ امکان دیگری. در حالی که اگر بیمه داشت با این سابقه کار تا به حال دو بار بازنشسته شده بود.

این همه سال کار کرده و کتف و کولش به خاطر خم شدن‌های طولانی مدت، خمیده شده و بارها خبر تصادف و فوت زنان در جاده‌های این حوالی را شنیده. پارسال دو زن از همین روستا که در دسته دیگری بودند، هنگام بازگشت از مزرعه در مسیر اندیمشک، تصادف کردند و کشته شدند و دیه یکی از آنها هنوز پرداخت نشده است آن هم در شرایطی که سه بچه کوچک دارد.

در سال‌های گذشته بارها خبر تصادف وانت و نیسان کارگران زن کشاورز در رسانه‌ها منتشر شده است؛ مانند شهریور ۱۴۰۱ که بر اثر تصادف مینی‌بوس حامل کارگران کشاورز در جاده‌های شوشتر 18 نفر جان باختند و ۱۲ نفر از این سرنشین‌ها زن و همگی از اهالی شهرستان شرافت بودند. این حادثه به قدری بزرگ بود که در شوشتر عزای عمومی اعلام شد، اما هنوز هم که هنوز است اقدام موثری برای رفع مشکلات زنان، جاده‌ها و کاهش ریسک تردد در جاده‌ها انجام نشده است. زمستان گذشته واژگونی پیکان وانت حامل کارگران زمین کشاورزی در حوالی شهرک فضیلی از توابع بخش چغامیش دزفول هم منجر به مصدومیت ۹ تن از کارگران شد که ۸ نفر از آنان زن بودند.

آذر ماه ۱۴۰۱ نیز حادثه‌ای مشابه منجر به مصدومیت ۱۵ تن از کارگران کشاورزی شده بود. ماجرا همین‌طور ادامه دارد تا همین اواخر؛ یعنی چند روز پیش در ۱۶ خرداد ماه که خبر واژگونی وانت‌بار حامل کارگران زن کشاورزی در محور منتهی به چهارراه آوج شهرستان دزفول در استان خوزستان و مصدومیت ۷ کارگر زن در خبرگزاری‌ ایلنا فرصت انتشار یافت.

محمد مالی یکی از فعالان حوزه رسانه درباره این زنان می‌گوید که کار این زنان بدون بیمه و با حقوق بسیار پایین است. روزانه چندین هزار زن به این صورت در جاده‌های ناایمن، خیلی باریک، غیراستاندارد و بدون علایم منطقه تردد می‌کنند و دچار حادثه می‌شوند، اما کسی از آن با خبر نمی‌شود، چون این زنان اصلا صدایی ندارند. «اگر صبح در جاده‌های روستایی در این مسیر بروید، ده‌ها مینی‌بوس و وانت می‌بینید که اکثرا هم خانم سوار آنها هستند و در گرما کار می‌کنند.»

شوهرانی بیکار و بیمار

نعیمه یا همان ‌ام‌فائز هم سردسته یا به عبارتی سرکارگر است و هم کارگر و بنابراین هم پای درددل کارگران نشسته و همزمان خود نیز مشکلات این کار را از نزدیک دیده است: «گاهی حتی نمی‌شود، مسائل و مشکلاتی که با آن مواجه می‌شویم را بیان کرد. خانه ما در ساعت‌هایی که نیستیم، رها می‌شود و هر لحظه ممکن است دزد به خانه و زندگی‌مان بزند. نمی‌توانیم به بچه‌های‌مان رسیدگی‌ کنیم، چون ساعت مدرسه آنها، درست همان ساعت کار ماست و این موضوع هم در این سال‌ها، خیلی اذیت‌مان کرده است.»

بیشتر زنانی که حاضرند با این درآمد اندک، آن همه سختی راه و کار کشاورزی را تحمل کنند، مشکل دارند. یکی شوهرش دیالیز می‌شود، دیگری شوهرش بیکار یا ورشکست شده و آن یکی به خاطر اعتیاد همسرش مجبور است کار کند؛ مخصوصا در این شرایط اقتصادی. در خوش‌بینانه‌ترین حالت این زنان طی یک شیفت کاری، با احتساب زمان رفت و برگشت حدود ۶ تا ۷ ساعت و حتی شاید کمی بیشتر، درگیر کار هستند و ساعت‌های درگیری با این کار برای آنها که در دو شیفت کار می‌کنند حدود ۱۱ تا ۱۲ ساعت است، بنابراین ساعت‌های طولانی و فعالیت در شرایط و محیط نامناسب، فیزیک آنها را هم با مشکل مواجه می‌کند.

«بسیاری از ما به خاطر این کار با دیسک کمر و گردن مواجه هستیم و حتی بعضی از زنان دیسک‌شان را عمل کرده‌اند و برخی دیگر هم به علت گرمای زیاد و در نتیجه کم آبی بدن، دچار بیماری‌های کلیه شده‌اند.» زنان کشاورز هر جا که در این اطراف، کار باشد، می‌روند. یعنی حتی اگر قرار باشد روزانه ۲ ساعت در راه باشند. تا به حال دورترین مزرعه‌ای که در آن کار کرده‌اند دوکوهه، انتهای حوزه استحفاظی اندیمشک و نزدیک خرم‌آباد است و در راه هواپیماهای پادگان دوکوهه را هم از نزدیک دیده‌اند.

«سلیمه» که حالا ۳۴ سال دارد، اولین‌بار که می‌خواست برای چیدن گوجه و هویج و پیاز و سیب‌زمینی به مزرعه برود، خجالت می‌کشید. قبلا خواهرش را دیده بود که هر روز با وجود ۵ بچه قد و نیم قد، راهی مسیرهای دور می‌شود تا بتواند در کنار همسری که در کوره کار می‌کند، کمک خرج باشد. زنان جوان دیگر هم کم و بیش در روزهای نخست همین حس را داشتند، اما به هم روحیه می‌دادند. مثلا می‌گفتند؛ مگر چه کار می‌کنیم؟ کار می‌کنیم دست‌مان جلوی دیگران دراز نباشد. «از این روستا زنان زیادی در این کار مشغول هستند.

در هر خانه‌ای حداقل یک یا دو نفر روی زمین کشاورزی دیگران، کار چیدن محصول را انجام می‌دهند. فقط هم زن نیستند و در بین آنها مردان هم حضور دارند.» شوهر سلیمه بنای ساختمان است، اما همیشه که کار نیست، یک روز سر کار است و ده روز خانه‌نشین. تقریبا می‌توان گفت که همسرش بیکار است، بنابراین زندگی‌شان به راحتی نمی‌گذرد.

حالا بیشتر از ۱۴ سال است که سلیمه هم به جمع دیگر زنان پیوسته است. پس از آنکه خجالت را کنار گذاشت و با بقیه همسایه‌ها کار را شروع کرد، جا خورد، فکر نمی‌کرد اینقدر سخت و طاقت‌فرسا باشد، کار روی زمین و زیر آفتاب و در آن شرایط آب و هوایی خیلی برایش سخت بود. عادت نداشت و خیلی به او سخت می‌گذشت مخصوصا که هنوز هم کار را بلد نبود و وقتی از سر کار به خانه برمی‌گشت، خیلی خسته بود و تمام بدنش درد می‌کرد، ولی حالا می‌گوید آن دردها برایش عادی شده است: «در زمستان، دست‌های‌مان از شدت سرما یخ می‌زند و سیاه می‌شود و در تابستان هر روز دچار گرمازدگی می‌شویم ولی به قول معروف دیگر پوست‌مان کلفت شده است، نداری است دیگر. ساعت ۵ که از خانه می‌رویم، بچه در خانه می‌ماند.

مخصوصا وقتی بچه تازه به دنیا آمده، رها کردن او در خانه خیلی سخت است. همیشه می‌ترسیم که برای ما هم اتفاقی بیفتد، چون کارگران زیادی در مسیر رفت و آمد به مزرعه و روستا می‌میرند.» او هم مانند بقیه زن‌ها گاهی در دو شیفت کار می‌کند، یعنی ممکن است دو بار یک مسیر را برود و برگردد. البته اگر راه مزرعه خیلی دور باشد به روستا برنمی‌گردند، کل گروه همانجا می‌ماند، غذایی هم اگر باشد سر زمین می‌خورند تا کار تمام شود. تمام این کارها را انجام می‌دهند ولی زمان دریافت دستمزد با بهانه‌های صاحب‌ بار مواجه می‌شوند. برخی پول ندارند و برخی پرداخت کامل دستمزد کارگر را منوط به فروش کامل بار می‌کنند و وای به روزی که بارشان فروش نرود؛ دیگر از پول خبری نیست.

کارگران زن قانع هستند و خواهان بیشتری دارند

صبح‌ها از هر روستایی در آن منطقه، حدود ۲۰ تا ۳۰ و حتی ۳۵ نیسان به سمت مزرعه‌ها می‌روند و انگار که قوطی‌های رنگ آبی را در جاده‌ها خالی کرده‌ باشند. وانت «سید جمعه» هم در میان همین وانت‌هاست. او که قبلا خود روی زمین کار می‌کرده، ۹ سال پیش ورشکست شده و از آن زمان تا حالا که ۴۲ ساله است، سردسته است. هر روز ۱۵ زن را سوار وانت می‌کند و برای کار به مزارع کشاورزی می‌برد. ۱۵ زن هر روز در اتاقک نیسان وانت می‌نشینند و با هر دست‌انداز و ترمز و گاز ماشین، بالا، پایین می‌شوند و هر کدام دست‌شان را به جایی از دیواره‌های اتاقک نیسان قفل کرده‌اند تا برسند.

هر جا کار باشد می‌روند، عبدل‌خان یا شوشتر یا دزفول. سید جمعه هم همراه‌شان کار می‌کند و می‌گوید تک و توک پیرمرد و بچه ۹ یا ۱۰ ساله هم در میان این کشاورزان دیده می‌شود، چون در روستا کار نیست: «بیشتر کارگران زن هستند؛ بعضی صاحب‌کارها فقط کارگر زن می‌خواهند، چون مردها به حرف‌شان گوش نمی‌دهند، قانع نیستند و کار را خراب می‌کنند، اما زن‌ها به هیچ چیز کار ندارند و کارشان را انجام می‌دهند. می‌گویند؛ چه کنیم چاره‌ای نداریم، مجبوریم.

من هم می‌گویم چرا شوهران‌تان خرج نمی‌دهند؟ در جوابم می‌گویند: کار ندارند؛ چاره نداریم. بعضی از زنان هم می‌ترسند درباره مشکلات‌شان حرف بزنند و برخی به آنها می‌گویند؛ اگر حرف بزنید، پول‌تان را می‌خورند و حساب‌های‌تان را می‌بندند.» صحبت از امن نبودن نیسان و جاده‌ها که می‌شود، می‌گوید؛ دیگر چاره‌ای نداریم. پولی نیست که با آن وسیله بهتری تهیه کنیم، دست‌مان خالی است. «چه کسی به ما کمک می‌کند؟ هر کس به فکر خودش است و هیچ کاری با مردم ندارند.

وضعیت جاده‌های‌مان هم افتضاح است و بخشی از آن خاکی است. سر صبح شلوغ هم می‌شود، چون هم شوتی‌ها هستند و هم نیسان‌های دیگر که کارگران را سوار کرده‌اند.» کارفرماها سید جمعه را می‌شناسند و سفارش کار را برای برداشت یا کاشت چغندر و گوجه و خیار به او می‌دهند. در زمستان، بیشتر کاشت چغندر انجام می‌شود که آغاز آن آبان و آذر است و در بهار و اوایل تابستان هم کشاورزان، برای برداشت گوجه و چغندر روی زمین‌ها کار می‌کنند.

کار در تابستان یک رقم سختی دارد و در زمستان یک رقم دیگر و اگر تابستان گرم است، زمستان هم سوز سرما دارد و آب‌های سردی که برای کاشت چغندر، به دست و پای کشاورز رحم نمی‌کند. به همه مواردی که گفته شد، مه و گرد و خاک را هم اضافه کنید که اگر در خوزستان خیز بردارد، کارشان چند درجه سخت‌تر می‌شود و در صورتی‌که باعث کاهش دید شود، کار آنها نیز متوقف می‌ماند و باز روزی بی‌روزی.

بسیاری از این زنان یا حتی همان معدود مردهایی که همراه آنها به مزرعه می‌روند، پا درد و کمر درد دارند و سرفه و سردرد هم در بیشتر مواقع همراه‌شان است. زمین‌های کشاورزی از ۵ تا ۱۰ هکتار هست تا ۵۰ هکتار و برداشت از هر کدام این، زمان و انرژی و ابزار خود را می‌طلبد. در این شرایط اما صاحبان محصول که یا محلی یا اهل خرم‌آباد و نهاوند هستند، حقوق کارگر را در روز آخر و وقتی برداشت تمام شد، پرداخت می‌کنند. سید جمعه می‌گوید؛ گاهی تا زمانی‌که صاحب بار به او پول بدهد، از دیگران قرض می‌کند و بخشی از مزد کارگران را می‌دهد و خودش آخرین نفری است که پول می‌گیرد.

رانندگی‌های نامناسب در جاده‌های نامناسب

«عزیز آقا» هم هر روز ۷ تا ۱۳ نفر را از روستای‌شان به سمت اندیمشک می‌برد، البته در زمستان بیشتر به سمت دزفول می‌روند و در تابستان اندیمشک و سرخه و عبدل‌خان. «متاسفانه رانندگی در این جاده‌ها مناسب نیست. کسی که این کارگران را سوار کرده، باید بداند که آدم بار کرده است و باید آهسته رانندگی کند ولی متاسفانه گاهی رانندگان در حالی که زنان سوار وانت هستند، با سرعت ۱۰۰ تا ۱۲۰ می‌روند و باعث حادثه می‌شوند. به هر حال خیار که بار نکرده‌اند آدم سوار ماشین‌شان است و باید طوری رانندگی کنند که به جان مردم ضرر نزنند.

شوتی‌ها هم که از آن طرف، سرعت؛ بگو یا علی. کسی که با این شرایط کار می‌کند، کفنش را روی گردنش گذاشته است. آخر چه کسی آدم را سوار ماشین باری می‌کند اما مجبور هستیم، چاره‌ای نداریم هر وقت مینی‌بوس پیدا نکنیم، مجبوریم وانت کرایه کنیم. این کار را هم نکنیم از گرسنگی می‌میریم. در تابستان بیشتر از ساعت ده نمی‌توانیم در مزرعه بمانیم، چون از گرما خشک می‌شویم.

الان هم اگر گوجه‌چینی تمام شود تا برج ۵ بیکاریم. بیمه هم نداریم ولی باز هم خدا رو شکر کار می‌کنیم.» بیمه که ندارند، بیمه روستایی هم چندان برای درمان به کارشان نمی‌آید. مثلا حلیمه از همین زنان روستایی که همراه همسرش هر روز به مزارع کشاورزی می‌روند، چند ماه قبل نوزاد خود را به دنیا آورده و هزینه زایمان او در بیمارستان امام علی اهواز حدود هشت میلیون تومان شده است، در حالی که اگر کسی بیمه داشته باشد خرجش نهایتا حدود یک میلیون و پانصد است.

دختر حلیمه حالا ۷ ماهه است و حلیمه برای اینکه بتواند کار کند با تمام نگرانی‌هایی که دارد، نوزاد ۷ ماهه را پیش پسر ده ساله‌اش می‌گذارد و برای کارگری روی زمین به خارج روستا می‌رود: «بچه شیر می‌خورد و مدام گریه می‌کند، اما مجبورم او را پیش پسرم بگذارم و بروم کار کنم.خیلی وقت‌ها هم نگران می‌شوم که چه شد و چه نشد، اما چاره ندارم.»

این شرایط در بسیاری از روستاهایی که حول مثلث 3۰-2۰ کیلومتری دزفول، شوش و شوشتر قرار گرفته‌اند، حکمفرماست. بحث امروز و دیروز نیست و از حدود ۶۰ سال پیش یا شاید هم بیشتر، این کار در میان آنها رواج داشته است، اما شعارهای محرومیت‌زدایی و عدالت در دهه‌های اخیر نه تنها نتوانسته، فقر را در این مناطق ریشه‌کن کند که حتی این زنان و مردان کارگر، هنوز هم از حداقل‌های استاندارد کار محروم هستند.

سال ۱۴۰۰ مجتبی ظفری، رییس اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی دزفول از فعالیت حدود ۲ هزار زن کارگر در این شهرستان خبر داد که در حوزه کشاورزی مشغول هستند. طبق گفته او این زنان اغلب سرپرست خانوار هستند و مدارک دانشگاهی دارند، اما مجبورند با حقوقی که نصف حقوق مردان است در این شرایط آب و هوایی کار کنند. ظفری از لزوم تشکیل انجمن صنفی کارگران زن مشغول در بخش کشاورزی گفته بود و اینکه این کار به حل مشکلات‌شان کمک خواهد کرد.

سرانجام در مرداد ۱۴۰۱ خبرگزاری مهر به نقل از کریم مهرابی، مدیر دفتر تسهیلگری و توسعه محلی موسسه رادمان در کوی شهید مدرس دزفول از تشکیل انجمن صنفی کارگری زنان کارگر کشاورزی در شهرستان دزفول خبر داد و گفت که بازنشستگی از طریق تامین اجتماعی، دریافت خدمات درمانی زیرمجموعه تامین اجتماعی و بررسی مشکلات حقوقی بانوان در مسائل حقوقی و کاری از جمله مزایای راه‌اندازی این انجمن است. اما این انجمن هم تنها تا ایجاد دفتر تسهیلگری و عضویت برخی سرکارگران پیش رفت و پروژه به نتایج دلخواه و مناسب این زنان نرسید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha