دوشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۳

خیابان شهید کچویی، شهید اعرابی و شهید احمدپور، خیابان‌هایی هستند که ما را به همسایه اوین با شناسه پلاک‌4 می‌رسانند. در مسیری که می‌رویم به ظاهر زندگی عادی مردم جریان دارد اما هنوز که هنوز است خاطره‌های آن روز تلخ و کذایی بین اهالی این خیابان‌ها دهان به دهان می‌چرخد: «یک لحظه اینجا جهنم شد. مرور این خاطره هنوز هم به تنمان رعشه می‌اندازد. مردم با همه وحشتی که وجودشان را گرفته بود به یاری همدیگر می‌رفتند؛ فرقی نمی‌کرد کاسب محل بودند یا رهگذر، همسایه بود یا راننده گذری. 2تیر، اوین قیامت شد و مردم سنگ تمام گذاشتند.

آوار اوین بر دوش همسایگان

به گزارش سلامت نیوز به نقل از همشهری، 35روز از بمباران زندان اوین گذشت. قصه این زندان و مجروحان و شهدایش را بارها و بارها در رسانه‌ها خواندیم و شنیدیم اما کسی از آن روز به بعد از همسایه‌های اوین نگفت؛ از مردمی که در پی اصابت بمب‌ها به اوین، خانه خراب شدند؛ آنهایی که این روزها لابه‌لای آوار خانه‌هایشان دنبال خاطره‌های قدیمی می‌گردند. نه از حجم خاک مرده نشسته بر کف خانه، رنگ و روی قالی‌ها مشخص و نه از شدت برخورد ترکش‌های ریز و درشت، قاب عکس‌های پرخاطره برایشان سالم مانده است؛ آدم‌هایی که این روزها مجبور به ترک خانه‌های ناایمن و برای زندگی راهی هتل‌های شهر شده‌اند. صحبت از اهالی پلاک4 اوین است.



قیامت اوین


خیابان شهید کچویی، شهید اعرابی و شهید احمدپور، خیابان‌هایی هستند که ما را به همسایه اوین با شناسه پلاک‌4 می‌رسانند. در مسیری که می‌رویم به ظاهر زندگی عادی مردم جریان دارد اما هنوز که هنوز است خاطره‌های آن روز تلخ و کذایی بین اهالی این خیابان‌ها دهان به دهان می‌چرخد: «یک لحظه اینجا جهنم شد. مرور این خاطره هنوز هم به تنمان رعشه می‌اندازد. مردم با همه وحشتی که وجودشان را گرفته بود به یاری همدیگر می‌رفتند؛ فرقی نمی‌کرد کاسب محل بودند یا رهگذر، همسایه بود یا راننده گذری. 2تیر، اوین قیامت شد و مردم سنگ تمام گذاشتند.

خیلی از همراهان خانواده‌های زندانیان خودروهای خود را در همین خیابان پارک کرده بودند و وقتی متوجه بمباران اوین شدند بی‌محابا به سمت زندان دویدند. مردم مجروحان جنگی را به بیمارستان می‌رساندند و صدای همه این غم‌ها هنوز توی گوش ماست!» شیشه ساختمان‌ها در مسیر رفتن به اوین اکثرا شکسته است. به نزدیکی‌های در بالای اوین می‌رسیم. اینجا هنوز شکل و شمایل؛ منطقه جنگی را دارد؛ از ساختمان‌های ویران‌شده اوین که تیم‌های نظامی و غیرنظامی در آن مشغول کارند تا پارکینگی که حالا جای دپوی خودروهای خسارت‌دیده این بمباران شده است؛ خودروهایی که بعضی از صاحبان آنها هیچ وقت از اوین برنگشتند.


آوار و سیم خاردار


درست روبه‌روی این پارکینگ ساختمان پلاک 4قرار دارد؛ گرچه دیگر با موج انفجارهای بمباران اوین رد و نشانی از پلاک شماره4 نیست اما ساختمان سرجایش است با در و دیوارهای شکافته و پنجره‌هایی که یکی در میان خالی از شیشه است. در برخی از قسمت‌ها هم شیشه‌های شکسته شدت حادثه را روایت می‌کنند. ازخودروهای پارک شده مقابل ساختمان در آن روز چیزی باقی نمانده؛ مانند هر دو خودروی خانواده شیخ‌الاسلامی. با اشکان شیخ‌الاسلامی یکی از ساکنان پلاک 4وارد ساختمان می‌شویم. وضعیت خانه سرایدار در همان ورودی ساختمان نشان از شدت موج انفجار دارد. ورودمان به ساختمان همراه می‌شود با صدای خش‌خش خرده‌شیشه‌ها و سنگ‌ریزه‌هایی که از در و دیوار خانه روی پله‌های منتهی به محوطه باز ساختمان و استخر می‌رسد: « بخش قابل توجهی از نخاله‌های ساختمان را گروه‌های جهادی جمع کردند». اشکان هنگام بمباران خانه نبود اما همین که خبر را شنید خود را سریع به محل بمباران رساند: «پدرم به تازگی از کوه برگشته بود  و همراه برادر کوچک‌ترم در خانه بودند.» به خانه می‌رسیم هیچ‌چیز جای خودش نیست نه تابلوهای ارزشمند هنری که سال‌های سال برای گردآوری‌شان رنج دوران دیده نه آرامش اتاق پدر! روی در و دیوار ترکش‌های بمباران رد انداخته و تن لوازم چوبی خانه با ترکش‌ها زخمی است؛‌ «شدت انفجارها به حدی بود که سیم خاردارهای زندان اوین به داخل خانه ما پرت شده.»



زخم بر دل و خانه 


بیش از 30 روز می‌گذرد اما خانه‌ها دیگر خانه‌های سابق نیستند. شکاف‌هایی که بر تن و پیکرشان نشسته، اهالی‌شان را امروز هتل‌نشین کرده است. اما همین خانه‌ها هنوز خانه امیدشان است. مثل نسیم و وحید زوج هنرمندی که هنوز بعد از گذشت بیش از یک ماه از حادثه وقتی در میانه خانه در هم ریخته و ویرانشان قرار می‌گیرند مات و مبهوت قصه آن روز را روایت می‌کنند: «‌از پنجره اتاق مشغول تماشای بیرون بودم. خانواده‌هایی که به امید ملاقات یا حتی آزادی عزیزانشان آمده بودند؛ در بینشان هم پیر بود و هم جوان، هم زن، هم بچه. وحید روی مبل خوابیده بود. نخستین صدای انفجار که آمد با هم به سمت راهروی ورودی رفتیم. به گمان اینکه تمام شد. اما صداها پشت سر هم تکرار شدند و سقف خانه مانند باران بر سرمان آوار می‌شد. در انتها به سرویس بهداشتی پناه بردیم. انگار قیامت شده بود در چشم به هم‌زدنی خانه و زندگی‌مان نابود شد.‌»

مهدی شهریاری هم ساکن همین ساختمان است. خودش هم نمی‌داند آن روز خدا چه قدرتی به او داده بود که هم دختر مجروح و غرق در خونش را به بیمارستان رساند هم تعداد زیادی از مجروحان اوین را: « همسر و دختر من بیماران شدید ‌ام اس هستند. این اتفاق که افتاد شوکی به آنها وارد شد. یکی از دخترهایم با موج انفجار به سمت در اتاق پرت شده بود و صورتش به‌شدت آسیب دیده بود وقتی صورت غرق خون او را دیدم دیگر نفهمیدم کجای دنیا هستم. سریعا به سمت بیمارستان رفتیم؛ این در حالی بود که نه آسانسور ساختمان کار می‌کرد نه در راه پله‌ها چراغی بود.  خیابان غرق خون و پیکرهایی بود که به اطراف افتاده بود. واقعا نمی‌دانم خدا چه قدرتی به من داده بود. در شرایطی که کمرم را سال گذشته به‌خاطر جراحت‌های قدیمی جنگ 8ساله جراحی کرده بودم همه این مجروحان را روی دوش می‌انداختم و به ماشینم انتقال می‌دادم و بعد هم به بیمارستان می‌رفتم. » 



یک درخواست از قوه قضاییه


دلشان از جنگ خون است اما از سرقتی که بعد از آن برایشان اتفاق افتاد هم شوک آور بود:«شوک بعد از حادثه از یک طرف و تخلیه ساختمان به‌دلیل ناایمن‌بودن باعث شد تا نتوانیم خیلی از وسایل باارزش خود را خارج کنیم، از پول و طلا گرفته تا مجموعه‌های ارزشمندی که از اغلب واحدها به سرقت رفته است!» پرونده سرقت را تشکیل داده‌اند و امیدوارند با تسریع امور آسیب‌دیدگان در قوه قضاییه این پرونده‌ها با جدیت بیشتری تعیین تکلیف شوند.



بیمه جنگی که کار نکرد


در این ساختمان فقط اشکان شیخ‌الاسلامی 12ساعت قبل از حادثه خانه و زندگی و خودروهای خود را بیمه جنگ می‌کند اما از آنجا که خسارت توسط بیمه درصورت گذشت 24ساعت بعد از حادثه تعلق می‌گیرد دست او هم امروز به جایی نمی‌رسد!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha