به گزارش سلامت نیوز به نقل از سازندگی، کشور در یکی از وخیمترین دورههای خشکسالی در نیم قرن اخیر به سر میبرد. گزارشهای رسمی حکایت از آن دارند که ایران در حال تجربه کردن «خشکترین پاییز در ۵۰ سال گذشته» است و میزان بارشها تا کنون ۸۹ درصد کمتر از میانگین بلندمدت بوده است. این کمبود چشمگیر، بحران آب را از یک معضل زیستمحیطی به سطح تهدیدی علیه امنیت ملی ارتقا داده است به طوری که رئیسجمهور پیشتر نسبت به احتمال جیرهبندی آب و حتی لزوم تخلیه پایتخت در صورت تداوم بیآبی هشدار داده بود. در چنین فضای اضطرابآلود و فشار سیاسی فزایندهای برای اقدام سریع، وزارت نیرو نخستین عملیات بارورسازی ابرها در سال آبی ۱۴۰۵-۱۴۰۴ را کلید زد.
این عملیات روز شنبه با اعزام یک فروند هواپیمای مجهز به تجهیزات تزریق بارورکننده بر فراز حوضه آبریز دریاچه ارومیه آغاز شد. دریاچه ارومیه، که سطح آب آن از سال ۱۹۹۵ به دلیل خشکسالی به شدت کاهش یافته، به نماد بحران آبی کشور تبدیل شده است. هدف رسمی از این عملیات، کمک به احیای دریاچه و تغذیه منابع آب زیرزمینی و سطحی در مناطق شمال غرب کشور اعلام شده است. در این فرآیند، از مواد شیمیایی مانند یدید نقره برای تحریک بارش در ابرهای مناسب استفاده میشود. طبق برنامه سازمان توسعه و بهرهبرداری فناوریهای نوین آبهای جوی، این عملیات بر روی «همه سامانههای بارشی وارد شده به کشور که مساعد بارورسازی هستند» تکرار خواهد شد و قرار است تا نیمه اردیبهشت سال آینده ادامه یابد.
مرز شکننده بین وعده دولتی و واقعیت علمی
تکیه بر بارورسازی ابرها به عنوان یک راهکار ملی مرز بین آرزوی سیاسی و محدودیتهای فیزیک ابر را به شکلی خطرناک مخدوش کرده است. از نظر علمی، بارورسازی ابرها یک ابزار کمکی و مقطعی محسوب میشود؛ این فناوری توانایی «ایجاد» ابر در آسمان خشک را ندارد و صرفاً میتواند، راندمان بارش را در «ابرهای موجود» که شرایط دمایی و رطوبتی خاصی (ابرهای سرد) دارند، افزایش دهد. در بهترین شرایط ممکن، میزان افزایش بارش تخمین زده شده بین ۵ تا ۱۵ درصد از یک سامانه بارشی خاص است. این مقدار اندک، هرگز توانایی جبران کسری ۸۹ درصدی بارشها در یک گستره پهناور همچون ایران را نخواهد داشت.
این عدم تناسب مقیاس، منجر به تضاد آشکار میان نهادهای رسمی کشور شده است. در یک سو، وزیر نیرو با هدف ایجاد امیدواری، وعده داد که مردم از آبان یا آذرماه «آثار بارورسازی ابرها را ببینند». در سوی دیگر، رئیس سازمان هواشناسی کشور به صراحت این ادعاها را رد کرده و تأکید میکند که بارورسازی ابرها تنها در مقیاس بسیار محدود (مانند یک مزرعه) میتواند، پاسخگو باشد و «به هیچوجه در مقیاس شهر و کشور جوابگو نخواهد بود». کارشناسان دیگری نیز بارورسازی را صرفاً یک مُسکن بسیار کوچک برای یک درد بزرگ توصیف میکنند. اصرار بر معرفی ابزاری که در مجامع جهانی نیز صرفاً یک روش محلی و مکمل محسوب میشود به عنوان راهکار اصلی بحران ملی، نشاندهنده یک «خطای راهبردی در مدیریت مقیاس» است که در نهایت منجر به ایجاد انتظارات غیرواقعی در جامعه خواهد شد.
میراث شکست در هدفگذاری و ریسکهای منطقهای
برخلاف برخی ادعاهای مطرح شده مبنی بر نوپا بودن این تکنولوژی، بارورسازی ابرها در ایران تاریخی طولانی دارد و قدمت آن به دهه ۱۳۴۰ بازمیگردد. تجربه این نیم قرن تلاش، حکایت از عدم دستیابی به نتایج قاطع و چالشهای فنی فراوان بهویژه در بحث هدفگذاری دقیق بارش دارد. حسین اردکانی، پدر علم هواشناسی ایران به تجربهای تاریخی اشاره میکند که در آن پروژه بارورسازی ابرها که در گیلان انجام شده بود به دلیل پیچیدگیهای جوی و جهت باد، منجر به بارندگی در کشورهای همسایه، یعنی قرقیزستان و ترکمنستان شده بود.
اگرچه مقامات وزارت نیرو این روزها با استناد به مدلهای جدید مدعی هستند که دامنه جغرافیایی اثرگذاری بارورسازی ابرها حداکثر ۳۰ کیلومتر است و امکان بارندگی در کشورهای همسایه وجود ندارد اما ریسک فنی همچنان پابرجاست. عملیات در حوضه حیاتی ارومیه در شرایطی که منطقه با بحرانهای آبی و اتهامات غیرعلمی مانند «ابردزدی» مواجه است یک اقدام پرمخاطره محسوب میشود. درحالی که شواهد علمی، توانایی کنترل جریانهای جوی در مقیاس وسیع را رد میکنند، هر گونه شکست در هدفگذاری میتواند به تنشهای منطقهای دامن زده و پتانسیل ایجاد درگیریهای دیپلماتیک بر سر منابع آبی مشترک را به همراه داشته باشد. همچنین باید توجه داشت که فرآیند بارورسازی با تزریق یدید نقره صورت میگیرد. در حالی که مطالعات فعلی، تأثیرات زیستمحیطی منفی این ماده در سطوح کنونی را رد میکنند و مدیر مرکز ملی باروری ابرها نیز تأکید دارد که این عملیات عوارض سویی ندارد، هر گونه گسترش بیرویه این روش، بدون نظارت دقیق و پژوهشهای مستقل بلندمدت، میتواند نگرانیهای بهداشتی و زیستمحیطی را در آینده تشدید کند.
برای مقابله با خشکسالیهای بلندمدت و حفظ زیستبومهای حیاتی مانند ارومیه، دولت باید فوراً اولویتهای خود را تغییر دهد. بقای ایران در گروی توهم تولید قطرهای باران مصنوعی نیست بلکه در گروی یک اقتصاد کمآب و مدیریت سختگیرانه تقاضاست. تخصیص اعتبارات باید منطبق با بحران باشد و سهم ۹۰ درصدی بودجه به جای پروژههای عرضه پرریسک باید به سمت اصلاح شبکهها، افزایش راندمان کشاورزی و تقویت زیرساختهای بازچرخانی هدایت شود. پاسخ به بحران آب ایران نه در آسمان که در تغییر سیاستهای مدیریتی زمین است.

نظر شما