در واقع زجر زیادی كه هنگام قتل از سوی قاتل اعمال میشود نشاندهنده درجه خشم و شخصیت هیجانی قاتل است كه نمیتواند خشم خود را كنترل كند و آن را در قالب رفتارهای پرخاشگرانه بروز میدهد. از این دسته از حركات و رفتارهای توام با زجر میتوان به اسیدپاشی، مثله كردن و قتلهای فجیع اشاره كه در این مورد هم رفتار مرد نشان دهنده درجه خشم بیرونی و حس انتقام بیش از حد است. در حالتی دیگر فرد با خشم و عصبانیت درونی دچار افسردگی میشود و وقتی خشم، درونی شود تفكرات خودتخریبی در فرد بروز میكند و این خودتخریبی در نوع رفتار، خودكشی و ابزار خودكشی قابل تشخیص است.
مثلا فردی ممكن است به شیوههای محرمانه و پنهانی خودكشی كند و قرص بخورد، افرادی هم به خودسوزی یا زدن رگ دست به شیوههای نمایشی روی میآورند تا به دیگران پیام بدهند. با توجه به رفتار این مرد، میتوان گفت او به حدی از همسرش آسیب دیده كه برای قتل او یكی از زجرآورترین شیوهها را انتخاب كرده است. البته ممكن است این آسیبدیدگی غیرواقعی باشند و نمود بیرونی نداشته یا ناشی از سوءظن این مرد به همسر خود باشد. حتی اگر رفتار این فرد ناشی از یك منشاء بیرونی و واقعی بوده، وجود اختلال شخصیت آسیبرسان در او وجود داشته است و او با این كار قصد داشته محیط را تحتتاثیر قرار دهد. در حالت طبیعی اگر كسی بدی كرد و محرك بیرونی وجود داشت ما مجاز به انجام بعضی از رفتارها نیستیم و حتی اگر كسی مرتكب قتل شده در نهایت رافت، او را میبخشیم چون نمیخواهیم این خشم منتقل شود و در مواردی هم كه به مجازات افراد نیاز است هیچكس اجازه ندارد خودسرانه اقدام كند.
اما افرادی مانند فرد مورد بحث به دلیل عمق پرخاشگری و رفتار پرخطری كه دارند، خود را مجاز میدانند هرگونه مجازاتی را برای فردی كه به آنها آسیب زده در نظر بگیرند. همچنین چنین افرادی خود را تنها فردی میدانند كه میتواند انتقامشان را از ظالم بگیرد و در نهایت اجازه رفتار فجیع را به خود میدهند. چنین افرادی معمولا از دوران كودكی، خشم و پرخاشگری را همراه خود داشتهاند و در خانواده و محیطی پر پرخاش و استرس زندگی و رشد كردهاند. از همه مهمتر محیط هم عكسالعمل مناسب درمانی، تشخیص و حمایتی را در برابر آنها نداشته و همین رفتار اجتماعی باعث افزایش خشم و پرخاشگری در این افراد شده است.
معمولا چنین افرادی تمایل به زور دارند و از دوران كودكی ترجیح میدهند خودشان قانون را اجرا كنند. در جامعه ما چنین بیماریهایی رو به افزایش است چون برای كاهش آن برنامه و مدیریتی نداریم و در آموزش و پرورش و دوران زندگی فردی هیچگونه آموزش مهارتهای زندگی وجود ندارد. باید افراد در برابر محركهای محیطی مقاوم شوند و رفتارهای درست به آنها آموزش داده شود. باید افرادی كه سابقه رفتار بزهكارانه دارند به گونهای شناسایی شوند و تحت حمایت و درمان قرار بگیرند كه به خود و دیگران آیسب نرسانند اما چنین مدیریتی در كشور ما وجود ندارد.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما