سلامت نیوز:«ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند.»؛ ایستادنمان روی سکوی نخست خشمگینترین کشور دنیا در تحقیق موسسه نظرسنجی «گالوپ» بهانهای است تا این پرسش را مطرح کنیم که چرا؟ اینهمه عصبانیت ما از کجا نشات میگیرد یا فوران چه بغضی در اجتماع است که حالا دارنده چنین مقام شرمگینانهای در جهان شدهایم؟
به گزارش سلامت نیوز، ابتکار نوشت: نکته جالب اینجاست که پاسخ به این سوالات از سوی بسیاری از ما چندان هم سخت نیست؛ در مصاحبتی کوتاه با افراد میتوان متوجه این موضوع شد، اما همچنان پرسش پابرجاست اینکه چرا وقتی در موقعیت بروز خشم قرار میگیریم کنترل آن و تسلط بر خود سخت میشود؟ «نشت بغض اجتماعی حاصل از مشکلات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی» پاسخی است که حمید شاکری، جامعهشناس فرهنگی میدهد.
او در توضیح بیشتر میگوید: «درحال حاضر جامعه ایران با چنین بغضی روبرو شده که هرازگاهی بروز و ظهور میکند و خدایی ناکرده ممکن است فوران کند که نوع آن از هر فردی به فرد دیگر متفاوت است، علت چنین اتفاقی ریشه در تهی شدن جامعه از نیروهای مرجع دارد. وقتی متفکران، نخبگان و روشنفکران که به تولید اندیشه و فکر و ایجاد گفتمان عقلانی و علمی کمک میکنند دیگر نقشی در جامعه نداشته باشند مکانی همچون فضای مجازی جایگزین چنین افرادی میشوند، با این توضیح که این فضا، منفی صرف نیست اما نمیتواند جایگزین کامل و مناسبی باشد. در چنین وضعیتی بین آنچه باید باشد و آنچه هست تعارض به وجود میآید و در این مرحله «مسئله» ایجاد میشود. اطلاعات عمومی شهروندان بالا میرود و توهمهای ناشی از مقایسه با زندگی دیگران و گذشته ایرانیان پررنگ خواهد شد درحالی که همه اینها با واقعیت زندگی فعلی در تضاد است بنابراین «بغض اجتماعی» شکل میگیرد. در اینجا فرد آنچه آرزو داشته و به آن دست نیافته است را به طرق مختلف بروز میدهد.»
فرض یک موقعیت در زندگی روزمره شاید به فهم بهتر اظهارات این جامعهشناس کمک کند. شاکری توضیح میدهد: «در جامعه عصبی، افراد در بزنگاههای مختلف مثل رانندگی، مسافرتهای شهری در مترو، تاکسی و اتوبوس و در صفهایی همچون نانوایی و تهیه بلیت خشم خود را نشان میدهند که از این دست موارد در جامعه ایران زیاد به چشم میخورد. علت دیگر چنین وضعی، عدم آموزش زندگی جمعی و ترویج فرهنگ مدارا است. به عبارت دیگر، پذیرش غیر دیگری که با من متفاوت است نقش مهمی در حضور مطلوب هر فرد در جامعه دارد. در واقع، باید دیگری را به رسمیت بشناسیم تا جامعهپذیری و تربیت اجتماعی معنا پیدا کند. در اینجا اهمیت نقش نهاد خانواده، آموزشوپرورش و رسانهها نمایان میشود چراکه هر یک از اینها میتوانند هر فرد را با موضوع تربیت اجتماعی آشنا کنند. در جامعه فعلی، هر سه نهاد و بهطور مشخص صداوسیما در این زمینه کمکاری و حتی خلاف آن را به جامعه منتقل کردهاند. نمود چنین رویهای در فیلمها و سریالهایی که از این رسانه پخش میشود کاملا مشهود است چراکه بهطور غیرمستقیم خشونت را آموزش دادهاند. از سوی دیگر، خانواده نیز نقش مهمی در فرآیند جامعهپذیری اعضای خود دارد با این توضیح که وقتی یک خانواده مشکلاتش را با گفتوگو با سایر اعضای خانواده حل کند در نهایت جامعه را با این فرهنگ آشنا کرده است. وقتی هر شهروند با منطق گفتوگو پیش برود در موقعیتهای بروز خشم با «خود» و درون «خود» صحبت میکند که الان در شرایط عادی نیستم و هر رفتار و گفتاری ناشی از خشم «من» است.»
روانهای بهم ریخته در نبود شادی
اما واکنش مردم به اعلام خبر موسسه گالوپ مبنی بر اینکه «ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند» نیز قابل تامل است. «مهرنوش» شهروند 39سالهای است که در اینباره میگوید: «من قبول دارم که ایرانیها جزو عصبانیترین افراد جهان هستند. علت آن هم در درجه اول این است که چه کسی به ایرانیان مهارتهای زندگی را آموزش داده است؟ بخشی از این مهارتها کنترل هیجاناتی همچون خشم است. در حقیقت، افراد نحوه کنترل حالت عصبی را نمیدانند و یاد نگرفتهاند.» به عقیده او، «یکی دیگر از مشکلاتی که در ایران وجود دارد، نبود شادی است. شادیهایی که مردم با آن زندگی میکردند زیر سایه مشکلات اقتصادی و سیاسی به حداقل رسیده و نبود این شادی در روان انسانها تاثیرگذار بوده است در نتیجه حالتهای عصبی را در آنها زیاد میکند. از سوی دیگر، مشکلات اقتصادی باعث شده که برخی برای تامین هزینههای زندگی دو و گاها سه شیفت کار کنند، خستگی ناشی از کار و نبود تفریح میتواند کنترل اعصاب را سخت کند و با یک جرقه کوچک اجتماعی این خشم بیرونریز شود. من هم مانند بسیاری از ایرانیها کنترل خشم را آموزش ندیدهام به همین دلیل در خیلی موارد به سختی خودم را کنترل میکنم و حتی عصبی هستم.»
مردم به قانون اعتماد ندارند
«پویا» شهروند دیگری است که ساکن سوئد است. او که 35ساله است برخلاف «مهرنوش» به گفته خودش در کنترل خشم خود موفق است البته او هشت سالی هست که در ایران زندگی نمیکند. «پویا» در اینباره، میگوید: «من فکر میکنم مسائل اقتصادی و فرهنگی و عدم اعتماد به قانون در ایران موجب شده تا خشمگین باشند البته خودم معمولا عصبانی نمیشوم و درونگرا هستم.» او درباره رفتار مردم سوئد در موقعیتهای اجتماعی توضیح میدهد: «سوئدیها بسیار مردم آرامی هستند و با اجرای قانون و بیمه بسیاری از مشکلاتشان را حل میکنند.»
ادبیات مسئولان بهعنوان الگو مناسب نیست
اما «رضا» که 42ساله است از دیدگاه دیگری به این قضیه مینگرد. او میگوید: «ادبیات هر یک از مسئولان و سران مملکت بر رفتار و تفکر اقشار مختلف جامعه تاثیر مستقیم میگذارد که در چند سال اخیر این موضوع مهم در مورد مسئولان کشورمان رعایت نمیشود درحالی که این اشخاص در جایگاه الگو میتوانند باشند و جهتدهی بخشی از ادبیات و فرهنگ جامعه را به دست بگیرند. البته مسئولان از مردم تاثیر میگیرند و رابطهای دو سویه است.»
او تا حدودی با نظر «مهرنوش» در زمینه نبود شادی و اثر آن در بروز خشم همعقیده است و میگوید: «عدم وجود شادی و خنده در بین مردم از دیگر دلایل عصبانی بودن یک جامعه است و بالعکس وجود غم، گریه و زاری و عزا، که این نیز بر روحیه و خلق مردم تاثیر زیادی میگذارد. از سوی دیگر، وقتی بسیاری از مردم سر سفرههایشان نان ندارند، دزدی و دعوا افزایش پیدا میکند، اشاعه دروغ، زرنگی و کلاهبرداری از دیگر مواردی است که حس اعتماد را در جامعه کاهش میدهد و نتیجه آن بروز خشونت در جامعه است.»
«رضا» به مواردی اشاره میکند که در صحبتهای «نیما» هم به آنها اشاره میشود. او میگوید: «عصبانیت ایرانیها برگرفته از موضوعات اجتماعی روز مانند مشاهده هر روزه و فراوان متکدیان، کودکان کار و دستفروشان در خیابانها و انتشار زیاد اخبار بد و منفی و استرسهای ناخودآگاه ناشی از آن همه و همه در بروز خشونت نقش دارند.»
بیشتر از حد انتظارم خشمگین میشوم
اما «مریم» دیگر شهروندی است که برای عصبانیت راهکار خودش را ارائه میدهد و میگوید: «برای کنترل خشم سعی میکنم سکوت کنم، کمی از شرایط بهوجود آورنده خشم دور شوم، نفس عمیق بکشم و کلمات مثبت را تکرار کنم اما باید اعتراف کنم بیشتر ازحد انتظارم خشمگین میشوم.»
همه این اظهارات نشان میدهد شهروندان نسبت به خشونت درونی جامعه ایران و مهار نشدن آن آگاه هستند و قبول دارند که عصبانیت را زیاد میبینند و حتی خودشان هم در کنترل آن چندان موفق نیستند در چنین وضعی آموزش نقش مهمی پیدا میکند، آموزشی که باید از همان دوران کودکی به افراد داده شود تا به مرور در او تبدیل به رفتار شود اما این موضوع از نکاتی است که سالها از چشم مسئولان مغفول مانده و بودجههای تخصیصی برای چنین برنامههایی هم اندک است و البته همتی هم از سوی مسئولان برای رفع چنین آسیبهایی در جامعه وجود ندارد. آمارهای پزشکیقانونی و پلیس آگاهی همگی موئد این موارد هستند درحالی که با برنامهریزی و تزریق روحیه شادی و امید در میان مردم میتواند آستانه تحمل افراد را بالا ببرد و زندگی را برای همه ما در جامعهای سالم، متعادل و امن فراهم کند.
نظر شما