دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۹

اکنون جامعه کارکردهای ماهرانه خود را از دست داده است. با وجود این، ما در برهه‌ای با سیستم پدرسالاری غیرماهرانه روبه‌رو بودیم، یعنی افراد در چارچوب خانواده‌های همبسته و با یک نگاه سنتی ازدواج کرده و زندگی مشترک خودشان را تشکیل می‌دادند.

سلامت نیوز:جوانان سردرگم؛ تا زمانی که مجرد هستند احساس می‌کنند که ازدواج کنند بهتر است، وقتی هم که ازدواج می‌کنند پشیمان می‌شوند. این وصف حال زوج‌هایی است که وقتی پای درد دل آنها می‌نشینیم هشدار می‌دهند که ازدواج نکنید بهتر است؛ وضعیتی نابسامان که تداعی‌کننده ناپختگی‌ جوانان است.

به گزارش سلامت نیوز، آرمان نوشت: انگار از درک متقابل خبری نیست و زوج‌ها با کوچکترین تلنگری راه طلاق را پیش می‌گیرند. در واقع من‌هایی که جای نیم من شدن نه‌تنها خود را به مخمصه می‌اندازند، بلکه خانواده‌هایشان را نیز اسیر درگیری‌های خود می‌کنند و بدتر آنکه پای کودکی هم در میان باشد. کوروش محمدی، رئیس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران درباره تاخیر در بلوغ اجتماعی و عاطفی جوانان  می‌گوید: باید گفت که بسیاری از زوج‌ها به‌صورت احساسی و بدون تفکر و تعقل ازدواج می‌کنند که این مساله به وقوع طلاق دامن می‌زند.

نرخ طلاق در ایران در سال‌های اخیر مدام افزایش یافته است. نظرات مختلفی درباره چرایی آن وجود دارد. برخی‌ اشاره می‌کنند که نسل جدید به بلوغ عاطفی و اجتماعی نرسیده‌اند. آیا از منظر شما چنین نظری درست است؟

اکنون جامعه کارکردهای ماهرانه خود را از دست داده است. با وجود این، ما در برهه‌ای با سیستم پدرسالاری غیرماهرانه روبه‌رو بودیم، یعنی افراد در چارچوب خانواده‌های همبسته و با یک نگاه سنتی ازدواج کرده و زندگی مشترک خودشان را تشکیل می‌دادند. بعد از آن جامعه ما به سمت مدرنیته حرکت کرد و مرحله گذار را از سنت به مدرنیته طی کردیم. آن‌چنان که بسیاری از ارزش‌های سنتی در گذشته باقی ماندند که این مساله در همه فرآیندهای زندگی از جمله ارتباطات، تعاملات اجتماعی و تصمیمات در حوزه خانواده تاثیرگذار بود. از این رو امروزه ازدواج‌ها در جایی که همبستگی بالایی وجود ندارد، اصول و فشارهای سنتی حاکم نیست و مهارت بالا برای برقراری یک ارتباط موثر بین جوانان در مواجهه با چالش‌ها و عبور از بحران‌ها به حد کافی در اختیار جامعه نیست، اتفاق می‌افتد. آمار‌ها نشان می‌دهد بیشتر طلاق‌ها در پنج سال اول زندگی رخ می‌دهد. در واقع گاهی اوقات برخی زوج‌ها طلاق را به‌عنوان راه گریز و پاسخگویی به هیجانات منفی خود انتخاب می‌کنند. از سوی دیگر، باید گفت که بسیاری از زوج‌ها به‌صورت احساسی، بدون تفکر و تعقل ازدواج می‌کنند که این مساله به شکل‌گیری طلاق دامن می‌زند.

طبیعتا چنین زوج‌هایی مهارت کافی ندارند و بدون شناخت کافی ازدواج کرده و شناخت‌شان کاملا احساسی و سطحی است. در اینجا تعامل بر مبنای خواسته‌های یک نسل تعریف می‌شود و این نسل احساس می‌کند که باید خودش را پیدا کند. نسلی که راهش را گم کرده است، یعنی اگر جوانان بخواهند خود را عرضه و ابراز وجود کنند، هویت‌های ناقص‌شان را نشان می‌دهند که در ازدواج نمایان است. این در حالی است که ازدواج‌ها حتی بدون مداخله بزرگ‌تر‌ها صورت می‌گیرد و اگر هم با مداخله آنها هم باشد صوری است، چون تصمیم قبلی و نهایی را جوانان بدون مشورت گرفتند. گرچه احترام به حق انتخاب جوانان فی نفسه بد نیست، ولی زمانی آسیب‌زا است که جوانان احساس کنند به‌تنهایی و بدون نیاز به بزرگ تر‌ها برای تشخیص روابط و ضوابط تشکیل خانواده اطلاعات و توانایی کافی را دارند یا اینکه برای انتخابشان نیاز به مشورت نیست. بنابراین مشکلات خیلی جدی برای آنها ایجاد خواهد شد. از جمله اینکه عدم شناخت منجر به بی‌اعتمادی زوج‌ها می‌شود، چرا که آنها نیازهای همدیگر را نمی‌شناسند که بخواهند برآورده کنند. بنابراین در کنار هم احساس ناامنی می‌کنند که تبدیل به بی‌اعتمادی می‌شود. بحث این است که باید بلوغ بر مبنای تعاملات اجتماعی شکل بگیرد، اما در نسل جدید صرفا مستقل ایجاد شده است. اگر ما بگوییم که بلوغ عاطفی جوانان ما به بیراهه رفته و بر مبنای پایه‌های سست و آسیب‌پذیری شکل گرفته تعبیر بهتری است، وگرنه بلوغ عاطفی در بسیاری از ازدواج‌های نسل جدید خود را ماندگار و پایدار نشان می‌دهد.

این مساله چه تاثیری در طلاق دارد؟

امروزه نسل جوان ما با ناکامی‌های بسیاری در زندگی روبه‌رو است. برای مثال نمی‌تواند تعامل سالمی را برقرار کند یا در زندگی قادر نیست که به شغل، شرایط تحصیل مناسب و مسکن دست یابد. همچنین پرخاشگری و خشونت والدین هم می‌تواند برای جوانان تولید ناکامی کند و موجب افسردگی، التهاب و بی‌نشاطی در آنها شود. بنابراین جوانی که از مهارت کافی و توانایی لازم برای مواجهه با چالش‌های زندگی، ورود به رفتارهای عاطفی و دریافت پیامدهای آن برخوردار نیست و نمی‌تواند چگونه عواطف، هیجانات، استرس و بحران‌های زندگی خود را مدیریت کند؛ طبیعتا زود کم می‌آورد و در مواجه شدن با چالش‌های زندگی به‌دنبال مقصر می‌گردد. از طرفی چون بسیاری از ازدواج‌ها به‌لحاظ عاطفی و بر مبنای احساسات شکل می‌گیرد و برخی افراد پیش از نامزدی به‌صورت پنهانی با هم ارتباط دارند و دوران نامزدی و عقدشان طولانی است، وقتی ازدواج می‌کنند با چالش‌های واقعی زندگی روبه‌رو می‌شوند. در واقع قبل از ازدواج با شرایط هیجانی مواجه بودند و بعد از آن در مقابل مسائل حقیقی زندگی قرار می‌گیرند و اینجاست که در قبال همدیگر احساس ناامنی می‌کنند.

به‌گونه‌ای که فضای عاطفی شکست خورده و منجر به طلاق عاطفی می‌شود. در چنین شرایطی ممکن است روابط جدیدی در ذهن زوج‌ها شکل بگیرد، چون آنها از ابتدا نتوانستند با یک هویت، شناخت مستقل و تصمیم سالم به زندگی مشترک ورود پیدا کنند. بنابراین مهارت تصمیم‌گیری و قدرت مواجه شدن با چالش‌ها را ندارند. آن چنان که ممکن است روابط جداگانه افراد به بیراهه کشانده شود که به آن «خیانت خانوادگی» می‌گویند و اگر این اتفاق هم نیفتد، تعامل ضعیفی بین زوج‌ها ایجاد می‌شود که گاهی به تنش، خشونت و پرخاشگری کشیده می‌شود. در واقع آنها همدیگر را نمی‌فهمند و در یک حالت رقابتی سعی دارند که دیگری را شکست دهند، بعد از مدتی هم خسته شده و به سمت طلاق می‌روند.

دلیل تاخیر در بلوغ اجتماعی و عاطفی چیست؟

برای اینکه افراد به بلوغ عاطفی و اجتماعی برسند، باید از شرایط عاطفی مناسبی در خانواده و ویژگی‌های تعامل سالم و موثر اجتماعی برخوردار باشند. اینکه بگوییم افراد دیر به بلوغ عاطفی و اجتماعی می‌رسند به این معنا نیست که آنها به بلوغ نرسیده‌اند، بلکه بلوغ به‌عنوان استعداد و ویژگی بالقوه در افراد وجود دارد، اما زمینه شکوفایی این استعداد و ویژگی در نسل جوان کمتر بروز پیدا می‌کند. در واقع سن ازدواج بالا رفته و این مساله مانع بروز و شکوفایی استعداد ویژه نسل جدید در ارتباط با بلوغ عاطفی و اجتماعی شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha