باید این نكته را گفت كه در این تصمیمات سیاسی، همواره لشكری از كارشناسان توجیه‌گر وجود دارد كه در هر اقدامی به توجیه كارشناسی تصمیمات سیاسی اقدام می‌كنند. این كارشناسان هیچ‌وقت یك گزارش علمی كارشناسی و دقیق نمی‌نویسند بلكه فقط بیانیه صادر می‌كنند و این رفتار سهم زیادی در سیاسی شدن امور غیرسیاسی دارد.

واكسیناسیون یا واكسیاسیون؟

سلامت نیوز-*عباس عبدی: باید این نكته را گفت كه در این تصمیمات سیاسی، همواره لشكری از كارشناسان توجیه‌گر وجود دارد كه در هر اقدامی به توجیه كارشناسی تصمیمات سیاسی اقدام می‌كنند. این كارشناسان هیچ‌وقت یك گزارش علمی كارشناسی و دقیق نمی‌نویسند بلكه فقط بیانیه صادر می‌كنند و این رفتار سهم زیادی در سیاسی شدن امور غیرسیاسی دارد.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: پرسش آغازین برای نوشتن این مقاله این بود كه واكسیناسیون چگونه سیاسی و تبدیل به واكسیاسیون یا سیاسی شد؟! هنگامی كه درباره این پرسش دقت می‌كنیم به این نتیجه می‌رسیم كه چه چیزی در این كشور سیاسی نیست كه واكسن نباشد؟ به عبارت دیگر باید گفت مگر ممكن بود واكسن سیاسی نشود؟ پاسخ خیر است. سیاسی شدن هر پدیده‌ای در ایران ریشه در چند عامل دارد. یكی شكاف میان مردم و قدرت است. دیگری فقدان رسانه رسمی معتبر و آزاد برای اطلاع‌رسانی درست، سوم وجود شكاف عمیق اجتماعی و قطبی شدن جامعه و بالاخره ضعف نهادهای مدنی و تخصصی و كاهش قدرت و اعتبار آنها در جامعه است. همچنین میل حكومت به تبلیغاتی كردن همه امور و نمایش دادن آن به عنوان یك دستاورد بی‌مانند در سیاسی شدن امور نقش بسزایی دارد.

باید این نكته را گفت كه در این تصمیمات سیاسی، همواره لشكری از كارشناسان توجیه‌گر وجود دارد كه در هر اقدامی به توجیه كارشناسی تصمیمات سیاسی اقدام می‌كنند. این كارشناسان هیچ‌وقت یك گزارش علمی كارشناسی و دقیق نمی‌نویسند بلكه فقط بیانیه صادر می‌كنند و این رفتار سهم زیادی در سیاسی شدن امور غیرسیاسی دارد. در این چارچوب هر صدایی كه از هر كسی در موضوعی عادی و مهم بلند شود، كسان دیگری هستند كه آن را غیرواقعی و نمایشی یا حتی علیه خود تلقی كنند، رسانه معتبری كه فصل‌الخطاب حقیقت باشد وجود ندارد، به سرعت حكومت نیز وارد ماجرا می‌شود و هیچ نهاد مستقل معتبری هم نیست كه حرف آن ملاك اعتبار و فصل‌الخطاب باشد. اعصاب همه خراب می‌شود. در یك میدان خبری و تحلیلی بی‌قاعده وارد می‌شوند كه گویی در یك جنگ بی‌پایان قرار دارند و جز خرابی روح و روان و بی‌بصیرتی نتیجه دیگری ندارد. واكسیناسیون نیز از این قاعده مستثنی نیست. واكسیناسیون نیز در ادامه سیاسی شدن كرونا، تبدیل به پدیده‌ای سیاسی شد.

بحث ورود كرونا به ایران كاملا با سیاست آمیخته شد. از همان ابتدای اعلام كرونا طرفین دو قطب سیاست در ایران علیه یكدیگر آتش تهیه ریختند. شناسایی اولین مبتلایان در قم و بحث سفر طلاب ایرانی به چین و نیز هم‌زمانی با انتخابات مجلس، یك كارزار عمیق سیاسی را سامان داد. حضور چین، شهر زیارتی قم، طلاب و روحانیون، انتخابات مجلس و... و از همه مهم‌تر تاخیری كه در اعلام ورود صورت گرفت تعمدی تلقی شد یا حداقل ناشی از نوعی قصور برداشت شد، زمینه‌ساز این كارزار پایان‌ناپذیر بودند. مرحله بعدی سیاسی شدن ماجرا در مساله قرنطینه رخ داد. روشن بود كه در این زمینه قرنطینه شدن قم عملا مضمونی سیاسی پیدا می‌كرد، لذا دولتی‌ها وارد میدان شدند و گفتند؛ اصولا قرنطینه مربوط به قرن ۱۹ و ۱۸ است و در قرن ۲۱ بی‌معنی است، در حالی كه ووهان از این طریق اقدام به كنترل كرونا كرده بود و ایتالیا هم اقدام نسبتا مشابهی را انجام داد.

در این مرحله كارشناسی به خدمت سیاست در آمد. زمانی بود كه ایدز را ابزاری سیاسی كردند، علیه دنیای جدید و بی‌اخلاقی‌های آن. حالا قم در موضوعی دیگر كه می‌توانست بسیار هم عادی باشد در معرض حملات سیاسی قرار گرفته بود. مشكل فقط این نبود. وجود اماكن مذهبی این تصور را ایجاد كرده بود كه ویروس در آنجاها نخواهد رفت. یك ضد حمله شدید از جانب طرفداران این ایده آغاز شد و نمونه آن لیس زدن ضریح بود. هنگامی كه تصور از دین و معجزه‌بخشی آن در حد مقابله با ویروس كرونا باشد و از سوی دیگر دین و دولت به‌شدت در هم تنیده شوند، نتیجه‌ای جز قطبی شدن حول این نگرش نسبت به دین نخواهد داشت. اعتراضات در خصوص بستن اماكن زیارتی آغاز شد. در حالی كه افراد سطوح پایین و كف خیابان این نگرش برای باز شدن اماكن مذهبی اعتراض كرده و حتی با زور اقدام به باز كردن این اماكن می‌كردند، در سطوح بالای روحانیون، پروتكل‌های احتیاطی، صد درصد رعایت می‌شد،

به‌طوری كه می‌توان گفت ارتباط آنان با بیرون و افراد قطع شد. در ادامه ماجرا، این شكاف مذهبی و سیاسی خود را در قالب طب اسلامی بروز داد. البته فقط شكاف فكری نبود، منافع مادی نیز برجسته بود. ساده‌سازی مقابله با كرونا از طریق روغن بنفشه و فلان داروی گیاهی و عنبرنسارا و امثال آن دوقطبی سنت و تجدد را در این عرصه فعال كرد. شدت سیاسی شدن كرونا در ادامه از طریق كم‌اهمیت جلوه دادن آن از طرف ساختار رسمی یا دروغ‌های شاخدار مدیریت بهداشت و درمان كشور در موفقیت‌های خیالی خود یا اظهارات غیر كارشناسانه رییس‌جمهور برای باز شدن همه ادارات و روال عادی امور، همه و همه مردم را درگیر یك ماجرای سیاسی تمام‌عیار كرد. نوع دیگری از این چالش را در ماجرای كرونایاب مستعان می‌توان دید كه كل ماجرا را از مدار كارشناسی خارج كرد و به یك امر سیاسی و رقابت میان افراد و نهادها تبدیل كرد و موجب مضحكه بزرگی شد. در سطح بین‌الملل هم شرایط برای سیاسی كردن و انتقال آن به داخل ایران وجود داشت. رفتار ترامپ و چالش چین و امریكا و مهم‌تر از همه اوج‌گیری كرونا در كشورهای اروپایی و سپس امریكا كرونا را به یك بحران بین‌المللی مهم تبدیل كرد؛ بحرانی كه جناح‌های داخلی هر كدام از آن بهره‌برداری سیاسی خود را می‌كردند. هنگامی كه تب و تاب اولیه كرونا خوابید و خود را به عنوان یك بحران غیر قابل چشم‌پوشی تثبیت كرد، مقابله با آن به عنوان مساله اصلی در دستور كار قرار گرفت.

این مقابله در چند وجه باید انجام می‌شد. یكم پیشگیری‌های اولیه، مثل استفاده از ماسك یا رعایت فاصله، یا تعطیلی ادارات و فعالیت‌ها و.... دوم شناسایی و جداسازی، سوم درمان و چهارم، پیشگیری موثر و دایمی كه در قالب واكسن باید انجام می‌شد. هر چهار برنامه به نحوی تحت‌تاثیر سیاست بود. شاید ساده‌ترین موضوع كه جالب‌تر از همه است، مساله الكل بود كه با كمی تاخیر حل و در عمل از حكم نجاست خارج شد آن‌هم در جامعه ایران. البته همین مساله مشكلات دیگری نیز ایجاد كرد كه موضوع بحث كنونی ما نیست. چالش اصلی سیاست در این اقدامات این بود كه توان و ظرفیت كافی برای انجام هیچ‌كدام را در حد مطلوب و موثر نداشت. نه می‌توانست ماسك به اندازه كافی و مهم‌تر از آن قیمت مناسب عرضه كند، نه می‌توانست مقرراتی را كه اعلام می‌كرد اجرا كند و نه امكانش بود كه تعطیلی جدی اعلام نماید، نه توان پرداخت مستقیم و كافی به مردم را داشت و نه ظرفیت خواباندن كارها را داشت.

كشوری كه چند سال در ركود و رشد منفی بوده، چگونه می‌توانست اقدامی موثر كند؟ شاید شانس ایران بود كه یك ماه پس از اعلام وجود كرونا، مصادف با تعطیلات عید نوروز شد و توانست موج اول را با خانه‌نشینی دو هفته‌ای مردم كنترل كند و این مساله موجب شد كه مدیریت بهداشت و كرونا خیلی مغرور شود، در حالی كه بهبود وضع بیشتر ناشی از این تقارن بود. البته جامعه و حكومت كم‌كم خود را با وضعیت تطبیق دادند. تامین ماسك، تجهیز بیمارستان‌ها و تهیه دارو انجام شد و تا موج چهارم نیز این وضع قابل تحمل بود، هر چند هزینه‌های فراوان درمان و نیز كاهش رشد اقتصادی همراه با تورم شدید وضعیت را پیچیده كرده بود. از این مرحله به بعد وارد واكسن می‌شویم. نكته مهم اینكه ایران بر خلاف بسیاری از كشورها هیچگاه نتوانست موج‌های كرونا را چنان كنترل كند كه مرگ و میر را برای مدتی به نزدیك صفر برساند. از همان ابتدا اعلام شد كه غلبه بر كرونا بدون تولید واكسن موثر ممكن نیست. در نتیجه قدرت‌های جهانی محملی برای رقابت و به رخ كشیدن قدرت خود پیدا كردند. معلوم بود كه هر كشوری كه بتواند زودتر واكسن را تولید كند، یك گام كه نه؛ چند گام جلوتر از بقیه است. همچنین تصور می‌شد تا رسیدن به تولید انبوه و مازاد بر نیاز داخلی، هر كشوری كه واكسن تولید كند، اول برای مردم خودش استفاده می‌كند و دیگران در صف خواهند ماند. دعواها حتی میان كشورهای غربی در این زمینه بسیار جالب و در نوع خود بی‌نظیر بود. مشكل اصلی واكسن، زمان طولانی ساخت آن و گرفتن مجوز نهایی برای استفاده بود. واكسن‌ها باید چهار مرحله را با موفقیت بگذرانند و مستندات آنها نیز ارایه تا اجازه استفاده از آنها صادر شود.

هركدام از این مراحل به ویژه مرحله چهارم زمان طولانی لازم دارد برای تایید نهایی تا 6 سال و بیشتر هم گفته ‌می‌شود. لذا تصمیم گرفتند مجوز اضطراری بدهند، یعنی پس از مرحله سوم اجازه استفاده صادر شود. رقابت اصلی در این ماجرا میان چین، امریكا، بریتانیا و تا حدی روسیه و در مرحله بعد هند بود. آنها زیرساخت‌های علمی را داشتند و مهم‌تر از آن، زیرساخت‌های تولید در اندازه‌های بزرگ را نیز داشتند، به جز روسیه كه در این زمینه ضعیف بود. مشكل مهم‌تر در تولید واكسن این بود كه حتی كشورهای چین و روسیه نیز به نحوی وابسته به مواد اولیه امریكایی‌ها بودند. تعداد زیادی مواد اولیه در ساخت واكسن نقش دارند كه برخی از آنها در انحصار ایالات متحده است.

ایران در چه وضعیتی قرار داشت؟ از یك طرف تحریم بود. منابع ارزی زیادی نداشت، یا به آنها دسترسی نداشت و از سوی دیگر كشورهای غربی واكسن خود را به‌طور قطع، حداقل در مراحل اولیه به ایران نمی‌فروختند، حتی چین و روسیه نیز برای فروش به ایران با مشكلات خاص خود مواجه بودند، زیرا مواد اولیه آنها نیز امریكایی بود. چینی‌ها چند بار متذكر شده بودند كه نگویید از چین تهیه می‌كنید، زیرا امریكایی‌ها فشار می‌آورند. برخی از مقامات وزارت بهداشت هم چون می‌خواستند واردات انجام نشود می‌گفتند از چین وارد می‌كنیم هر چند گفته‌اند نگویید از چین وارد می‌كنیم. هر چند بارها به آنان تذكر می‌دادند ولی قصد آنان در ایجاد مشكل برای واردات پایان‌ناپذیر بود. این وضعیت بحران بزرگی برای ایران ایجاد می‌كرد. بنابراین سیاست تولید داخل بهترین گزینه در نظر گرفته شد.

سیاستی كه شاید هم فال بود و هم تماشا. هم ایران را از مخمصه واردات رها می‌كرد و هم پُزی عالی در جهان داده می‌شد. البته ایران چندان هم بی‌زمینه نبود. انستیتو پاستور با یك قرن سابقه در ایران فعال بود. موسسه سرم‌سازی رازی و كارشناسان به نسبت زبده داشت. حتی اگر به لحاظ اقتصادی تولید واكسن به صرفه نبود، زیرا بسیاری از كشورهای پیشرفته جهان دنبال تولید واكسن جدید نرفتند. عموما به تولید تحت لیسانس واكسنی امریكایی و انگلیسی مشغول شدند. برای ایران گریزناپذیر هم بود كه مسیر تولید را دنبال كند. ولی تولید واكسن مثل همه موارد دیگر در مسیری نمایشی قرار گرفت. بنیاد بركت وارد میدان شد. پیش از ورود آنها كشورهای دیگر مراحل فاز یك و دو را به پایان رسانده بودند ولی ایران هنوز اول خط بود. تازه اگر هم واكسن را می‌ساخت، ایجاد خط تولید انبوه آن مساله بود. بدترین اتفاق ممكن در اعلام تاریخ برای موفقیت‌ها و... بود. در غرب حدودا از دی‌ماه آغاز به واكسیناسیون كردند، در ایران قول بهمن و اسفند را دادند. تا پایان سال حتی كادر درمان را نتوانستند با واكسن وارداتی ایمن كنند. در اینجا میل مهارناپذیر برای تبلیغات و نمایش باعث شد كه حتی مراحل اولیه تولید واكسن كه كاملا وجه علمی دارد، كارها را با موج سنگین تبلیغات همراه كنند. زیرا تصور می‌كردند موفقیت بی‌مانندی است و نباید این فرصت را از دست داد.


در این مرحله یك دعوای بسیار مهم دیگر سیاسی پیش آمد. جامعه به دو گروه طرفدار واكسن غرب و شرق تبدیل شد. عده‌ای فایزر را به دلیل ویژگی تولید آن كه مشهور به mRNA است رد می‌كردند. این نوع جدیدی از واكسن است كه برخلاف گذشته كه از ویروس كشته یا ضعیف شده استفاده می‌كردند، به نحو دیگری عمل می‌كند. آزمایش‌ها نشان می‌داد كه فایزر موثرتر از بقیه است، در طرف مقابل هم عده‌ای از پزشكان علیه واكسن اسپوتنیك موضع گرفتند كه این اقدام هم سیاسی بود، این موضع‌گیری بیشتر براساس پیش‌داوری منفی نسبت به روسیه بود. هر چند این واكسن ظاهرا شبیه یا حتی كپی آسترازنكای انگلیسی است. مشكل مهم بعدی كه ریشه در سیاست دارد، عدم موافقت ایران با اجرای آزمایشی مرحله سوم واكسن سینوفارم در ایران است. متاسفانه این تصمیم غلط صد درصد تحت‌تاثیر سیاست بود. گفتند مردم ایران را موش آزمایشگاهی كشورهای دیگر نمی‌كنیم. حرف به غایت ابلهانه‌ای بود، چون این كار طبیعی بود و واكسن را در نژادها و جوامع گوناگون آزمایش می‌كنند تا اثرگذاری آن را بدانند. واكسنی كه مرحله دوم را گذرانده می‌توان در مرحله سوم آزمایش كرد و این غرور بی‌جا و دروغین همانی بود كه كار دست ایران داد، معنای دیگر این حرف این بود كه فقط خودمان حق داریم خودمان را موش آزمایشگاهی كنیم. چرا؟ ایران نتوانست پول واكسن كوواكس را به موقع بپردازد، لذا تا حدودی دستش از واردات آن كوتاه شد. روحانی حاضر به ریسك نشد، چون معتقد بود پول را امریكایی‌ها بلوكه خواهند كرد. روس‌ها نیز واكسن چندانی نتوانستند تولید كنند، خودشان هم واردكننده شده بودند. اسپوتنیك برای روس‌ها به همین اندازه كارایی داشت كه روس‌ها بگویند ما هم ساخته‌ایم و از غرب عقب نیستیم. ایران باید به سینوفارم چشم می‌دوخت كه با مخالفت خود برای آزمایش مرحله سوم در ایران خود را از این امكان محروم كرد. در حالی كه تركیه و امارات متحده این كار را پذیرفته بودند و از اولین كشورهایی شدند كه سینوفارم را به میزان زیاد دریافت و به مردم خود تزریق كردند. مساله بعدی و مهم‌تر منع واردات واكسن‌های تولید امریكا و انگلیس به ایران بود. اگرچه معنای ضمنی این منع آن بود كه از كشورهای دیگر واردات صورت گیرد ولی در عمل به معنای مخالفت با واردات واكسن تعبیر شد و یك ابهام جدید ایجاد شد یا حداقل بی‌توجهی به واردات را منجر شد. نامه‌ای كه حدود 150 پزشك در تایید این موضع نوشتند كل ماجرا را سیاسی كرد. سخنان وزیر بهداشت هم آخرین عامل تشدید‌كننده بر سیاسی شدن واكسن بود. زیرا این موضوع به منزله مخالفت كارشناسانه با فایزر و مدرنا و  جانسون و آسترازنكا تلقی شد در حالی كه این منع منطق سیاسی داشت. در عمل ایران دست خود را برای استفاده از هر نوع واكسنی بست زیرا چینی‌ها هم تحت فشار امریكا نمی‌توانستند همراهی لازم را ‌كنند. آنان حق هم داشتند زیرا ایران هم كه به هیچ منطقی اجرای فاز سوم سینوفارم را نپذیرفته و خود را از برخورداری یك امتیاز محروم كرده بود. یك بار هم مقامات وزارت بهداشت علیه چینی‌ها حرف بی‌ربط زده بودند و هیچ دلیلی برای همراهی با ایران نداشتند و ایرانیان بی‌خود توقع و انتظارات عجیب و غریبی داشتند. هند هم كه وارد این بازار شده بود خودش نیاز داشت و جلوی یك محموله كوچك هم كه ایران خریده بود را گرفت. نتیجه چه شد؟ موج‌های سوم و چهارم می‌آمد و ایران در قعر جدول شاخص واكسیناسیون كشورهای منطقه بود. همین نیز یك مفهوم سیاسی پیدا كرد. منع واردات در اصل یك اقدام سیاسی بود. زیرا اگر این منع نبود و ایران درخواست خرید فایزر را می‌كرد، یا به ما می‌دادند یا نمی‌دادند. اگر می‌دادند نوعی برتری اخلاقی پیدا می‌كردند و اگر هم نمی‌دادند، مردم نسبت به سیاست‌های خارجی و تحریم حساس می‌شدند.


همه اینها یك طرف وعده‌های داده شده برای واكسن داخلی كه می‌بایست در موعد مقرر عرضه شود و محقق نمی‌شد، یك طرف دیگر. تقریبا هر هفته آمار و وعده‌ها و گزارش‌های جدید از واكسن بركت داده می‌شد در حالی كه این واكسن هنوز ابتدای راه بود. اولین مساله واكسن بركت اخذ مجوز اضطراری بود. برای این كار باید فاز سوم آن به‌طور كامل انجام و گزارش آن تهیه و ارایه می‌شد. نمی‌دانم آیا هنوز گزارش فاز سوم آمده است یا خیر، ولی تا مدتی پیش كه نیامده بود. گزارشی كه باید در اردیبهشت نهایی می‌شد. فشار آوردند كه بدون ارایه گزارش مرحله سوم، مجوز اضطراری گرفته شود. طبیعی است كمیته اخلاق وزارت بهداشت زیر بار این درخواست نمی‌رفت. در هر حال در میانه راه مجوز استفاده از واكسن بركت صادر شد ولی خط تولید آن مشكل اصلی بود و خلاصه هنوز كه هنوز است قول‌های داده‌شده به نتیجه نرسیده است. چالش واكسن، موج پنجم را بیش از پیش تحت‌تاثیر سیاسی قرار داد. واكسن همچنان در دعوای سیاست داخلی و خارجی مشغول ایفای نقش است. شكاف و دو قطبی بزرگ جامعه ایران و عوامل دیگر موجب به زمین ماندن تامین این نیاز اساسی شده است. نه تنها در تولید كه در توزیع نیز مشكلات سیاسی وجود دارد. اكنون در اوج مرگ و میر طی دو سال گذشته هستیم. هركدام از دو طرف مترصد گرفتن گزكی از دیگری هستند. كافی است تعداد اندكی واكسن مدرنا در ژاپن به علتی از گردونه تزریق خارج شود، تا تیتر یك رسانه‌های اصولگرا شود. كافی است یك گزارش مخدوش از وزارت بهداشت منتشر شود كه كارایی واكسن‌های تزریق‌شده در ایران را زیر سوال ببرد. كافی است این سوال مطرح شود كه چرا افغانستان و عراق در دو طرف ایران و به‌‌رغم حداقل رعایت پروتكل‌ها وضع بهتری از ما دارند تا دوباره شاهد نظریات سیاسی و مدهبی عجیب و غریب شویم. همه اینها هست در حالی كه مرگ و میر ناشی از كرونا در اوج است. تنها می‌توان گفت كه مردم و زندگی آنان حلقه فراموش‌شده این ماجرا هستند. تولید واكسن هم برای نشان دادن قدرت است مثل موشك یا مثل كرونایاب!... در حالی كه همه اینها باید در خدمت زندگی و سلامت مردم باشد. اگر توجه اصلی به این هدف بود، قطعا امروز مواجه با بیش از ۲۰۰ هزار مرگ نبودیم. هفته دوم درباره حضور این پاندمی در ایران نوشتم. «كرونا، آزمونِ آزمون‌ها». امروز متوجه می‌شویم كه كمتر كسی از مسوولان اهمیت كرونا را در كشور درك كرد. همه به صورت اقتضایی برخورد كردند. آنان كه خود را مصون از ابتلا كردند، بی‌خیال سلامت و زندگی دیگران شدند.


در پایان باید به این نكته اشاره كرد كه شیوه برخورد با مسائل و مشكلات دیگر نیز همین گونه است و با تاسف فراوان باید گفت كه این آخرین مورد نخواهد بود. راه‌حل چه بود؟ وزارت بهداشت باید همه امور مربوط به واكسن را به كمیته كارشناسی ذیربط ارجاع می‌داد. حكومت نیز باید به لحاظ كارشناسی تابع آن می‌بود. اگر تصمیمی هم خلاف آن می‌خواست اتخاذ كند باید معلوم می‌كرد كه این تصمیم سیاسی است و ایرادی هم ندارد. مقامات سیاسی باید از اظهار هرگونه نظر كارشناسی و تبلیغی درباره واكسن پرهیز می‌كردند. در این صورت وزیر بهداشت ترجیحا باید بركنار می‌شد. اجازه نمی‌دادند كه رسانه رسمی محل تاخت و تاز افراد مخالف علم در موضوع واكسن قرار گیرد. سیاست تولید داخل خوب و قابل دفاع بود ولی باید متمركز در یكی یا دو نوع واكسن می‌شد و نیروها و بودجه و امكانات در تولید 8 واكسن توزیع نمی‌شدند. بدون تردید باید ضوابط علمی كمیته اخلاقی رعایت می‌شد و پیش از فاز سوم و تایید گزارش آن، اجازه استفاده داده نمی‌شد. بالاخره باید واردات واكسن بارها و بارها مورد تاكید قرار می‌گرفت. اگر هم نمی‌توانستیم وارد كنیم معلوم می‌شد كه این ربطی به تولید داخل ندارد.

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha