آنجا را نگاه کن! انگار یک قالب پنیر را با یک چاقو از وسط نصف کرده‌اند. نگاه می‌کنیم،‌ حق با اوست، یک قالب بزرگ پنیر شده است دو قالب کوچک ولی نه با یک خط صاف که با برشی شبیه صاعقه‌ای بزرگ. وقتی قالب پنیر را می‌بُری هر دو طرفش بریده می‌شود،‌ نگاه کن اینجا هم همین‌طور است و پشت ساختمان دوباره آن صاعقه ظاهر می‌شود؛‌ کج و معوج، شبیه ماری حیران، از پی تا پشت‌بام. مهدی زارع،‌ زمین‌شناس یقین دارد که این قاچ بزرگ حاصل فرونشست زمین است.

یک نشست خطرناک

سلامت نیوز: آنجا را نگاه کن! انگار یک قالب پنیر را با یک چاقو از وسط نصف کرده‌اند. نگاه می‌کنیم،‌ حق با اوست، یک قالب بزرگ پنیر شده است دو قالب کوچک ولی نه با یک خط صاف که با برشی شبیه صاعقه‌ای بزرگ. وقتی قالب پنیر را می‌بُری هر دو طرفش بریده می‌شود،‌ نگاه کن اینجا هم همین‌طور است و پشت ساختمان دوباره آن صاعقه ظاهر می‌شود؛‌ کج و معوج، شبیه ماری حیران، از پی تا پشت‌بام. مهدی زارع،‌ زمین‌شناس یقین دارد که این قاچ بزرگ حاصل فرونشست زمین است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جام جم ،نگاه کن! سمت چپ ساختمان پایین‌تر است یعنی که زیر این قسمت خالی شده. حق با اوست، ساختمان کج است و به سمت ساختمان ایستگاه راه‌آهن ابردژ خم شده است. پنیر خیالی ما قاچ خورده و سکنه‌اش رفته‌اند. ایستگاه در سکوت خوابیده،‌ دو نفر با ریل کلنجار می‌روند و آچارکشی می‌کنند، آسمان هم ساکت است،‌ مثل کوه در دوردست.

زیر زمین اما خبرهایی است، زمین دارد لایه‌لایه می‌میرد و مثل جسمی پوسیده یا مجسمه‌ای شنی فرو می‌ریزد. دشت ورامین را می‌شود یک قالب پنیر خیلی بزرگ فرض کرد که بارها و بارها برش خورده است،‌ یک‌بار در ابردژ،‌ یک‌بار در جوادآباد،‌ یک‌بار در معین‌آباد و بار دیگر در سلمان‌آباد و طاهرآباد. زیر پای این دشت سست است و زیر لایه‌های خاک آن زمین تمنای آب دارد. سفره‌های آب زیرزمینی ولی خالی‌اند و شده‌اند مثل بطری کوچک آب‌میوه‌ای که بچه‌ای با نی تا آخرین قطره را می‌نوشد و بعد هم می‌چلاندش که شاید باز هم قطره‌ای پیدا شود.

 قصه دیوارهای ترک‌خورده
درخت‌های چنار خاوه را می‌خواستند ببُرند. می‌گفتند آفت زده است و اگر قطع نشوند همه درخت‌ها را مریض می‌کنند. کو آفت، کو مریضی؟ آدم حظ می‌کند از این چنارها، اینها چند صد سال عمر دارند و باز هم زنده می‌مانند، قدشان را نگاه! کارشناس منابع طبیعی ورامین جوش می‌زند و در دالانی خنک و پرسایه که درخت‌های کهنسال چنار ساخته‌اند، می‌راند.


خاوه دست‌انداز زیاد دارد،‌ قلعه بلند و حسن‌آباد کوه گچ هم همین‌طور. پیکاپ دائم با سرعتگیرها درگیر می‌شود و همه‌چیز و همه‌کس را پرت می‌کند بالا.
این گلخانه‌ها را ببینید! صاحبان قبلی که دیدند ضرر می‌کنند و تولید نمی‌صرفد جمع کردند و رفتند ولی باز عده‌ای آمده‌اند که گلخانه بسازند و اداره‌های مختلف هم به اسم اشتغال، مدام مجوز می‌دهند.


 اطراف روستاهای خاوه و قلعه‌بلند و حسن‌آباد تا دورتر در سلمان‌آباد و طاهرآباد و باز هم دورتر در قرچک و پیشوا و روستاهایش گلخانه‌ها زمین‌های قدیمی کشاورزی را فرش کرده‌اند. حُسن‌اش این است که دیگر در گلخانه‌ها محصول را با فاضلاب سیراب نمی‌کنند اما هرچه باشد این همه گلخانه هم آب می‌خواهند ولی امان از آب.


از اول پاییز در ورامین، باران چشمگیری نباریده و زمین خیلی کم روی آب به خودش دیده است. مسیر رودخانه‌ای قدیمی که بومی‌ها نامش را شور و شیرین گذاشته‌اند خشک‌خشک است، دریغ از ذره‌ای نم یا یک چاله کوچک آب. اینجا حس برهوت دارد؛ برهوتی سخت بی‌آب و علف.


آب که نباشد زندگی هم نیست ولی در دشت ورامین چاه‌ها هنوز جورکشند. مردها و زن‌ها جابه‌جا خم شده‌اند روی زمین‌های کشاورزی و کار می‌کنند،‌ آنهایی هم که خسته‌اند در سایه درخت یا دیواری تجدیدقوا می‌کنند. این دیوارها ولی همه داستان دارند؛ داستانی با یک شخصیت اصلی و محوری،‌ از آن دیوارها که باید از آن ترسید و حذر کرد. این دیوارها تَرَک دارند، از همان ترک‌های شبیه صاعقه که یک قالب پنیر را به دو بخش تقسیم می‌کند.


در ابراهیم‌آباد،‌ در طاهرآباد و سلمان‌آباد، در حصارگلی و حصار حسن‌بیک و در قشلاق معین‌آباد خیلی از خانه‌ها دیوار شکسته دارند. زمین زیر پای همه این روستاها سست شده و خانه‌های مردم بی‌صدا پایین می‌رود. مردی با ماله روی یکی از این قاچ‌ها چیزی می‌مالد انگار که بخواهد دهان قاچ را گل بگیرد. او سرش را به نشانه ناچاری تکان می‌دهد و می‌گوید دیوار آن باغ را ببینید که چطور قاچ‌قاچ شده است. نگاه‌ها می‌چرخد به آن سمت،‌ دیوار عنقریب است که بریزد اما فعلا تا مدتی آن فنس فلزی که حائل دیوار کرده‌اند جلوی سرنگونی‌اش را می‌گیرد. ولی تا کی؟ بعید است چندان دوام بیاورد.


 معین‌آباد و فرونشست‌هایش
روی نقشه جی‌پی‌اس فرونشست‌ها در دشت ورامین،‌ دور معین‌آباد خط کشیده‌اند و حالا ما داخل این خط ایستاده‌ایم، کنار گوسفندهایی که نرمه باد سر ظهر بوی مخصوص‌شان را به خورد این و آن می‌دهد. درست زیر سم گوسفندها، جایی که سرگین‌شان لگدمال شده است جاده را در دو نقطه آسفالت کرده‌اند. آسفالت تازه است و به طرزی بد به آسفالت سابق وصل شده، مثل پوست سوخته‌ای که بد جوش می‌خورد.


سه چهار روز قبل در همین نقطه زمین ناگهان پایین رفت و جاده آسفالته روستا ناغافل دهان باز کرد،‌ بعد آمدند حفره را پر کردند و رویش آسفالت ریختند، این روایت بقال روستاست. مغازه تر و تمیز او روبه‌روی ساختمانی با نمای آجر سه سانتی است که از قسمت ورودی به شکل یک کمان ترک خورده است. مهدی زارع، زمین‌شناس تا ترک را می‌بیند از فرونشست کششی حرف می‌زند: وقتی میزان تخلیه از تغذیه سالانه زمین بیشتر باشد آب از آبرفت‌ها خارج می‌شود و به مرور زمان بافت‌های آبرفتی به‌ویژه در سطوح نزدیک به زمین متراکم می‌شود که اثرش پایین رفتن زمین به صورت شاقولی است. سپس دستش را عمود می‌گیرد که حرکت شاقولی را تعریف کند.


مردم روستای معین‌آباد شاید نتوانند حرکت شاقولی زمین را با واژه‌های علمی تعریف کنند ولی بهتر از هرکسی قادرند پایین رفتن زمینی را که رویش زندگی می‌کنند، روایت کنند.بعد از آخرین ساختمان مسکونی روستا، زمین‌های کشاورزی شروع می‌شود، زمین‌هایی که گرچه کوچکند ولی درد صاحبان آنها بزرگ است. اکبر امسال یونجه کاشته،‌ یونجه‌های او اما فعلا کوتاه و نارس‌اند. یونجه‌ها تازه آب خورده‌اند و زمین هم گل‌آلود است.

ردیف‌های یونجه اما پرپشت نیستند و سری گرفتار کچلی موضعی را می‌مانند. زمین او صاف هم نیست و از چپ به راست شیب دارد. آنجا که بالاست جایی است که زمین باید باشد و آنجا که پایین است گرفتار فرونشست شده‌است. در چشم‌های اکبر نگرانی موج می‌زند. او نگران نشست کردن زمین است و دلواپس این که دیگر نتواند کشت و زرع کند.


دقیق که می‌شویم دربست حق را به او می‌دهیم. زمین اکبر مثل لانه زنبور است،‌ مثل توری‌هایی که به پنجره‌ها می‌زنند تا مگس و پشه وارد نشوند،‌ اصلا این زمین پوک پوک است. اکبر می‌ترسد زمینش را آب بدهد چون بعد از هر دفعه آبیاری زمین از چند جا فرو می‌رود. سوراخ‌ها به قدری زیاد است که انگار لشکری از موش‌های کور زیر آن لانه ساخته‌اند. برخی سوراخ‌ها هم که الحق چاله و خندق‌اند.


شب‌ها این چاله‌ها انگار که تله آدم‌گیری باشند کسانی را که برای آبیاری آمده‌اند، شکار می‌کنند. برادر اکبر یک بار شکار یکی از این تله‌ها شد که شانس آورد و آتش‌نشان‌ها نجاتش دادند. اما همه در زمین‌های سست و پوک دشت ورامین شانس نمی‌آورند. حسین که زمینش مشرف به زمین اکبر است دستش را سمت شرق می‌گیرد و تعریف می‌کند که دوسال پیش یکی از اهالی از خانه خارج شد و دو روز برنگشت تا این که جسدش را در یکی از این چاله‌ها پیدا کردند. این چاله‌ها آدمخوارند.


تراکتور مشغول شخم زدن زمین حسین است.‌ زمین خشک و خاک شبیه پودر است که نرمه بادی که دوباره می‌وزد خاک را توی چشم رهگذران فوت می‌کند. حسین می‌گوید اینجا دیگر نمی‌شود کشت کرد چون هرچه می‌کاریم با فرورفتن زمین خراب می‌شود.با او می‌رویم کنار کانال آب،‌ با کفش‌های گلی و لباس‌های خاکی، درست مثل چشم‌انداز آن‌ور کانال که تا چشم کار می‌کند خاک است و خاک.

آنجا را می‌بینی،‌ همه یک زمانی زمین کشاورزی بود اما از بس زمین دهان باز کرد مردم گذاشتند و رفتند. به این کانال نگاه کن! آمدند بتونی‌اش کردند تا دیگر قاچ نخورد ولی می‌بینی که چطور شده است و با انگشت پینه‌بسته‌اش یک ترک عمیق را که انگشت کوچک دست داخلش می‌رود،‌ نشان می‌دهد.


زمین‌های روستای معین‌آباد را با چاه آب می‌دهند، مردم می‌گویند با چاه‌های مجاز ولی برای زمین‌های کشاورزی که به مرور،‌ حمایت سفره‌های آب زیرزمینی را از دست داده‌اند چاه مجاز و غیرمجاز توفیر ندارد. جان زمین را گرفته‌اند، آن‌قدر چاه زدند که نگو،‌ آسمان را هم می‌بینید که نم پس نمی‌دهد؛‌ این را انباردار آن‌ور خیابان می‌گوید و راهنما می‌شود برای دیدن پشت سوله. زمین آنجا مثل آبکش است، سوراخ سوراخ،‌ شبیه دیواری که در جنگی تمام‌عیار گلوله‌باران شده است. اینجا دیگر زمین نیست، میدان مین است و تا چشم قوای دیدن دارد برهوت است و برهوت.


فرونشست علیه تاغ
پیکاپ روی خاک سرخ می‌راند و بوته‌های تاغ یکی‌یکی جا می‌مانند. تاغ، آدم را یاد بیابان می‌اندازد و کویری که علی شریعتی می‌گوید. ناگهان ترمز؛ مثل گلوله پرت می‌شویم به جلو. چه شده؟ اینجا را ببینید و می‌بینیم جاده سرخی که از اتوبان قم -گرمسار در محدوده گچی‌آباد منشعب می‌شود و سمت یک مجتمع اقتصادی می‌رود دهان باز کرده است.


مهدی زارع، زمین‌شناس می‌پرد داخل سوراخ و خاک را مشت می‌کند و ترکیباتش را می‌شمارد: ماسه، ریزدانه‌های سیلت، لایه‌رسی؛‌ این‌جور زمین‌ها مستعد کشاورزی‌اند.اما مگر می‌شود روی زمینی که یک جا بند نمی‌شود، کشاورزی کرد؟ با چشم می‌شود تخمین زد که جاده یک و نیم متر نشست کرده و اگر این نشست باز هم ادامه پیدا کند تیر چراغ‌برق که در آن نزدیکی است خواهد افتاد،‌ مثل بوته تاغی که سرنگون شده و ریشه‌اش مثل بازوهای هشت پا در هوا بلاتکیلف مانده است.


داستان تاغزارهای دشت ورامین غم‌انگیز است،‌ داستانی که در ۱۱هزارهکتار و در آبشور،‌ گچی‌آباد،‌ کاظم‌آباد، دولت‌خانی و ایشک میدان روایت می‌شود. کارشناس منابع طبیعی، دستی به یکی از بوته‌های تاغ می‌کشد و می‌گوید طفلکی‌ها مدت‌هاست تشنه‌اند ولی با این حال بذر داده‌اند، اگر فقط کمی باران بیشتر می‌بارید الان سه چهار متری شده بودند.


تشنگی تاغ‌ها که وظیفه‌شان تثبیت ذرات خاک و جلوگیری از به پا شدن گرد و خاک در جنوب استان تهران است،‌ آدم را تشنه می‌کند. ریشه تاغ‌ها تا ۲۰ متر هم پایین می‌رود ولی چون سطح سفره‌های آب زیرزمینی بسیار پایین رفته است، ریشه‌ها هرچه جان بکنند به آب نمی‌رسند. همین است که بسیاری از بوته‌های تاغ خشک شده یا در حال مرگند.


کنار بالین یکی از این تاغ‌ها، زمین فرو رفته است آن‌قدر که مهدی زارع به‌سختی وارد گودال می‌شود و دست را به لبه آن گیر می‌دهد که نیفتد. صحنه هولناکی است. اینجا، هم می‌تواند گور زمین باشد و هم گور کسی که در آن گیر می‌افتد.


همین اواخر بود که یک پژوهشگر مخاطرات زمین، متوسط نرخ فرونشست درجنوب غرب تهران را ۲۵ سانتی‌متر اعلام کرد و گفت در اروپا اگر فرونشست بیش از چهار میلی‌متر باشد وضع غیرعادی اعلام می‌شود. در دشت ورامین اما نرخ فرونشست سالانه ۳۵ سانتی‌متر است که تقریبا دو وجب می‌شود ولی با این حال نه وضع غیرعادی اعلام می‌شود و نه کاری صورت می‌گیرد که این اوضاع وخیم،‌ وخیم‌تر نشود.


در گچی‌آباد، حال بوته‌های تاغ خوب نیست،‌ حال خاک هم خوب نیست و حال زمیناز هر دوی اینها بدتر است. پیکاپ می‌راند به سمت ورامین و از تاغ‌ها جلو می‌زند وبه زمین‌های کشاورزی رها شده که خاک‌شان از سفتی شبیه سنگ شده، می‌رسد.


 روی بسیاری از این زمین‌ها ساختمان‌های بلند و مجتمع‌های مسکونی ساخته‌اند،‌ مردم هم از سر ناچاری در خانه‌های لانه زنبوری که چشم‌انداز بیابان و زمین‌های خشک دارد ساکن شده‌اند. آنها سال دیگر ۳۵ سانتی‌متر می‌روند پایین‌تر. پس یک عکس از خودمان و ساختمان‌ها می‌گیریم چون شاید ۱۰سال دیگر مجبور شویم آنها را سه و نیم متر پایین‌تر ملاقات کنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha