اهمیت دوران کودکی و نقشی که این دوران در زندگی دارد چیزی نیست که بتوان آن را انکار کرد. اگر به هر دلیل در کودکی آسیب‌هایی در ذهن ما نقش بسته باشد، مشکلاتی برایمان رقم می‌خورد که باعث تجربه کردن ترومای رشدی؛ یعنی تجربه‌ شرایط دشوار و حوادث ناگوار خواهد شد.

آسیب‌رسان‌ترین رفتارهای والدین با کودکان

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،انسان هنگام تولد هیچ‌چیز از محیط نمی‌داند و ذهن او مانند یک لوح سفید است که برای بقای خود باید شروع به شناخت محیط کند. ذهن در این هنگام مانند یک محقق عمل می‌کند. یعنی پس از شناخت، شروع به پیش‌بینی می‌کند؛ پیش‌بینی رخدادهای اطراف و همچنین چگونگی رفتار آدم‌ها و تجربیاتی که مشاهده می‌کنند.

 

اهمیت سال‌های نخست زندگی


به جز خصایص و ویژگی‌هایی که انسان‌ها از زمان تولد با خود به همراه می‌آورند، محیط نیز در شکل‌گیری شخصیت، نقش بسیار مهمی ایفا می‌کند. تحقیقات جدید نشان می‌دهد برای بروز یافتن و آشکار شدن «یک ژن»، «محیط» نقش مهمی بازی کرده و می‌تواند ساختارهای ژنتیک را فعال یا غیرفعال کند و درنهایت اعلام شد که در شکل‌گیری اختلال روانی در بیشترین حالت، حدود 20درصد مربوط به عوامل ژنتیک است.

تینا پارسامند، متخصص روانشناسی بالینی، ‌با بیان اینکه اهمیت فرزندپروری در اینجا مشخص خواهد شد، به همشهری می‌گوید:‌«ما طبق تجربیات قبلی که به‌ویژه در کودکی داریم، شروع به‌معنا کردن دنیا و آدم‌های آن می‌کنیم و مطابق آن واکنش نشان می‌دهیم. یعنی نتیجه‌گیری و پیش‌بینی که مطابق معنایی که در ذهن ما شکل گرفته است.»

به‌عنوان مثال کودک با مشاهده بی‌ثباتی والدین می‌تواند پیش‌بینی و نتیجه‌گیری کند آدم‌ها قابل‌اعتماد نیستند و همیشه مطابق میل خود رفتار می‌کنند؛ یعنی گاهی رفتاری از سر مهر و عطوفت خواهند داشت و هر زمان هم که خودشان بخواهند بی‌توجه و بی‌تفاوت می‌شوند. واقعیت چیزی بیرون از وجود ماست که مطابق تجربیات خود به آنها معنا می‌دهیم و آن را درک می‌کنیم. اهمیت دوران کودکی هم به همین دلیل است؛ چون دقیقا در چنین زمانی است که تجربیات کودک با شناخت دنیای پیرامون او شکل می‌گیرد و پس از آن، او مطابق آموزه‌ها و تجربیات خود رفتار خواهد کرد.

 

مثالی دقیق‌تر از تأثیر محیط بر روان کودک


تحقیقات عصب‌شناختی نیز تأثیر مهم دوران کودکی بر دوران بزرگسالی را تأیید می‌کنند، یعنی اتصال نورون‌ها (سلول‌های عصبی) با یکدیگر باعث شکل گرفتن الگوها و نتیجه‌گیری‌های افراد نسبت به پیرامون خود خواهد شد.پارسامند توضیح می‌دهد:‌«به‌عنوان مثال اتصال نورون‌های مغز در محیط ناامن به‌گونه‌ای خواهد بود که حساسیت نسبت به ناامنی را افزایش خواهد داد.

بنابراین وقتی در دوره کودکی با سختگیری بیش از حد پدر و مادر خود مواجه شده باشیم؛ به این نتیجه می‌رسیم که انگار در دنیا هیچ نقص، کمبود و اشتباهی قابل‌قبول نیست. بنابراین ترس از اشتباه در ما شکل خواهد گرفت و باعث می‌شود ما در آینده فرد کمال‌گرایی شویم که از اشتباه کردن می‌ترسد. در نتیجه با سختگیری نسبت به‌خود؛ عزت نفس ما آسیب می‌بیند.

ضمن‌آنکه سختگیری نسبت به رفتار دیگران هم باعث افزایش حساسیت‌های ما و زودرنجی بیشترمان خواهد شد. در واقع طبق تجربیات اولیه ما درکودکی، انگار دنیا می‌خواهد ما بدون نقص باشیم.» این متخصص روانشناس با تأکید بر اینکه والدین تا حد امکان مانع از به‌وجود آمدن ترس‌های مختلف در کودک شوند می‌افزاید: «برخی ترس‌ها می‌تواند آینده، روابط و زندگی شخصی و اجتماعی کودکان راتحت‌تأثیر قرار دهد. چون گسترده شدن دامنه این ترس‌ها می‌تواند حتی باعث بروز اختلالات روانی در افراد شود که درمان و رهایی از آنها کار راحتی نیست.»

 

توقف چرخه معیوب


همه ما آسیب‌هایی از دوران کودکی‌مان داریم و ضمن حمل آنها، ‌آن را به کودکان خود منتقل کرده و مسئولیت تربیت و پرورش آنها را نیز به‌عهده داریم، ‌به‌عبارتی دیگر چرخه‌ای از آسیب‌ها در حال شکل‌گیری است که با کمک متخصصان و روان‌درمانگران می‌توان آن را درمان کرد.پارسامند اضافه می‌کند:«والدین باید بدانند در مقاطع مختلف رشد فرزند خود چه رفتارهایی باید با او داشته باشند. در غیراین صورت، این چرخه معیوب همچنان تکرار خواهد شد؛ یعنی هر والد، مشکلاتی را که خود دارد به فرزندش نیز منتقل کرده و در نهایت، ‌کودک با کوله باری از مشکلات به جامعه تحویل داده خواهد شد.»

 

آسیب‌رسان‌ترین رفتارهای والدین با کودکان


والد سرکوبگر: اگر در خانواده یک والد سرکوبگر و خودرای وجود داشته‌باشد، فرزندان شخصیتی خجالتی، بی‌اعتماد به‌نفس، ترسو و تأثیرپذیر پیدا می‌کنند.
والد ساده‌لوح یا زیادی بردبار: اساس خانواده‌های این‌چنینی، کودک‌محوری است. هرچند تصور می‌شود که باورکردن و اهمیت‌دادن به‌نظرات و خواسته کودک خوب است اما باید دانست که همیشه اینگونه نیست. زیرا کودکانی که در چنین خانواده‌هایی بزرگ می‌شوند، در آینده ممکن است خودخواه، ازخودراضی و بیش از حد مستبد باشند.


والد حامی افراطی: در فضایی که رفتارهای کودک به شکل لحظه‌ای تحت کنترل والدین باشد و کودک در رفتار و تصمیمات خود به اندازه کافی آزاد نباشد، رشد کودک محدود می‌شود. حاصل این نگرش والدین، کودکی بی‌اعتماد به‌نفس، ناتوان در تصمیم‌گیری و وابسته به دیگران خواهد بود. کودکی که در چنین بستری رشد کند، در آینده و به‌خصوص در فرایند ازدواج و زندگی مشترک خود، نیاز به فردی خواهد داشت که همواره او را کنترل کند و به عروسکی کوکی بدل خواهد شد.


والد دمدمی مزاج و بی‌ثبات: خانواده‌ای با یک یا دو والد دمدمی مزاج، خانواده‌ای لحظه‌ای خواهد بود. رفتار والد در این خانواده به شکل لحظه‌ای تغییر خواهد کرد و کودک به‌دلیل سرعت بالای تغییرات، هرگز متوجه اشتباه خود و دلیل رفتار خوب یا بد والد نخواهد شد و این مسئله موجب ایجاد شخصیت ناسازگار و نابلد در کودک خواهد بود.


والد همیشه مخالف:   این نوع والدین همیشه و به تمام نیازها و خواسته‌های کودک نه می‌گویند. این نگرش برای کودک کاملاً منفی است زیرا این والد صرف‌نظر از اینکه با چه ایده‌ای روبه‌رو شود، آن را رد می‌کند. کودکان این خانواده به‌خود اعتماد ندارند و نمی‌توانند به افراد دیگر نیز اعتماد کنند.


والد کمال‌گرا: این نوع خانواده‌ها می‌خواهند برآورده‌شدن آرزوهای برآورده نشده خود را در کودک ببینند. این رفتار بسیار ناسالم است. چون این کودکان همیشه مرکز توجه، هزینه، عشق و... هستند؛ در روابط آینده خود هم همین مقدار از عشق و توجه و تلاش برای رسیدن به بهترین‌ها را از دیگران خواهند خواست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha