به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه پیام ما، آنگونه که علمای امر گفتهاند، در مناقشه به طور عام و مناقشات آبی به طور خاص، اولین و از قضا یکی از کلیدیترین گامها، تحلیل یا نگاشت (Mapping) مناقشه است. نگاشت مناقشه یعنی «تحلیل هدفمند از مناقشه به وسیله شناسایی، معرفی، تبیین و واکاوی جوانب و عناصر مناقشه در سطوح و اعماق خاص متناسب با هدف تحلیل» و پیش از آن که در راستای مواجهه با (نه مقابله با و نه حلوفصل) مناقشه در جهت رسیدن به نقطهای مورد رضایت همه طرفین هرگونه اقدامی رخ دهد لازم است عوامل آشکار و پنهان مناقشه بر سر آن مسئله را بشناسیم. لازم است بدانیم ذیمدخلان یا آن گونه که مصطلح است، بازیگران و نقشآفرینان این مناقشه چه کسانی یا چه نهادهایی هستند و روایت آنها از مناقشه چیست و در پی چه هستند. پرواضح است که هر چه این گام یعنی نگاشت مناقشه بهتر و با خطای کمتری برداشته شود به همان میزان مواجههٔ اصولی با مناقشه جهت به سامان رساندن وضعیت مسئله موردمناقشه از خطای کمتری برخوردار خواهد بود.
یادداشت پیش رو در تلاش است که نگاهی به اختلافات بر سر ساخت سد آبریز یا آنگونه که به اشتباه مصطلح شده سد مارون ۲ بیاندازد. سدی که قرار است با ظرفیت بین ۱۳۵ تا ۱۸۰ میلیون مترمکعب در استان کهگیلویه و بویراحمد و در بالادست حوضه آبریز رودخانه مارون ساخته شود. رودخانهای که پس از عبور از شهرستان کهگیلویه به سد مارون در مرز این استان با خوزستان میریزد و پس از آن با طی مسافتی و اتصال به رودخانه اعلا رودخانه جراحی را تشکیل میدهد و آخر سر به تالاب شادگان سرازیر میشود.
طرحی مربوط به ۴۰ سال قبل
پیش از آن که با فهم ناقص خود به تحلیل مناقشه بر سر ساخت این سد بپردازم، باید به این نکته اشاره کنم که ظرفیت سد مارون چیزی حدود ۱.۲ میلیارد مترمکعب است و عملیات ساخت آن در سال ۱۳۶۸ آغاز شده و در سال ۱۳۷۷ به بهرهبرداری رسیده است. پس اگر بپذیریم که این سد دقیقاً مبتنی بر اطلاعات موجود در سال ۱۳۶۸ طراحی شده است و همینطور بدانیم که طی حدود ۴۰ سالی که از این طراحی گذشته، میانگین بارش در ایران به طور متوسط ۲۰ درصد کاهشیافته است، ساختار ذهنیمان در خصوص ادعاها و فهم طرفهای مناقشه از مورد محل مناقشه یعنی آب رودخانه مارون به هم خواهد ریخت. ۲۰ درصد کاهش بارشی که منجر به کاهش آورد رواناب از حوضه آبریز به سمت سد و از این رو کاهش ذخایر اسمی سد «مارون یک» خواهد شد. چه این نکته مورد اقبال پاییندستیان باشد و چه مورد انتقاد بالادستیان، باید بپذیریم عدد ۱.۲ میلیارد مترمکعب دیگر نمیتواند محل رجوع و مبنای محاسبه حقابهها باشد و ضروری است که این نکته را در تحلیلهای خود لحاظ کنیم. ممکن است بخشی از فعالان این حوزه به عدد ۱.۹ میلیارد مترمکعب به عنوان آورد اشاره کنند که باید این نکته را مدنظر قرار دهند این عدد با ۱.۲ ظرفیت سد تفاوت دارد و حقابه مورد ادعای شهرستان کهکیلویه از آن ۱.۲ میلیارد مترمکعب است.
بگذارید در گام اول به نهادها و سازمانهای دخیل در مناقشه و نقش و انتفاع احتمالی آنها بپردازیم. از منظر نویسنده این سطور، اولین و مهمترین سویة این بحث که از قضا از نگاهها مخفی مانده رقابت نابرابر شرکت آب منطقهای استان کهگیلویه و بویراحمد و شرکت آب و برق خوزستان است. چرا که یکی از مهمترین منابع درآمدی این شرکتها فروش آب سدها است.
اگر بپذیریم که این سد دقیقاً مبتنی بر اطلاعات موجود در سال ۱۳۶۸ طراحی شده است و همینطور بدانیم که طی حدود ۴۰ سالی که از این طراحی گذشته، میانگین بارش در ایران به طور متوسط ۲۰ درصد کاهشیافته است، ساختار ذهنیمان در خصوص ادعاها و فهم طرفهای مناقشه از مورد محل مناقشه یعنی آب رودخانه مارون به هم خواهد ریخت
رقابت بر سر درآمد
تغییر ساختار حکمرانی آب از مدیریت حوضه آبریز به شرکتهای آب منطقهای استانی که طی لایحهای در زمان دولت محمد خاتمی در سال ۱۳۸۳ به تصویب مجلس وقت رسید، باعث شد که نگاه جامع ملی به حوضه آبریز و منافع کل حوضه به منافع استانی تقلیل یابد. الزام این شرکتها به درآمدزایی و متأثر از آن هزینه کرد مبتنی بر درآمدهای مکتسبه باعث شده است این شرکتها کسب درآمد از آب را از جمله اهداف عالیه خود بدانند.
اگر نگاهمان را با لنزی معطوف به اقتصاد و از این رو کسب سود تنظیم کنیم و عوامل اقتصادی را اثرگذار بر تصمیم متولیان بدانیم این سؤال مطرح است که در مواجهه با مسائلی که رابطهای مستقیم با منافع درآمدی یک سازمان دارد، نظر تصمیم گیرندگان در آن سازمان به چه سمت خواهد رفت؟ اینجا است که رقابتی خاموش بین شرکت آب منطقهای استان کهگیلویه و بویراحمد که از درآمد حاصل از فروش آب مارون بینصیب است و شرکت آب و برق خوزستان که فروشنده بخشی از آب مارون به کشاورزان خوزستانی با واسطة «شرکت بهرهبرداری از سد، نیروگاه و شبکههای آبیاری مارون» است رخ میدهد و هر یک در پی بیشتر کردن درآمد خود است. از این رو است که این دو شرکت که متولی اصلی آب و سدها در این دو استان هستند اگرچه در ظاهر ذیل یک نهاد دولتی به نام وزارت نیرو فعالیت میکنند، اما در عمل درگیر رقابت شدیدی بر سر مدیریت منابع آب این حوضه هستند: یکی در پی جلوگیری از ساخت سد و عدم تغییر در میزان آب ورودی به سد مارون یک و از این رو حفظ درآمد فروش آب به اراضی پاییندست سد مارون در خوزستان و دیگری در پی ایجاد درآمد جدید ناشی از فروش آب سد آبریز به اراضی پاییندست در استان کهگیلویه و بویراحمد.
ادارات کل حفاظت محیطزیست دو استان نیز به واسطه قدرت نهادی پایینشان در مواجهه با شرکتهای تابعه وزارت نیرو از آنچنان قدرتی برخوردار نیستند که بتوانند اثر آنچنانی بر این مناقشه داشته باشند که اگر میداشتند باید در مواجهه با دیگر مصائب و مشکلات محیطزیست این دو استان که از قضا اثرات سوء آنها فراتر از این استانها بوده و خواهد بود کنشی میداشتند. تسریع در ساخت سد تنگ سرخ کهگیلویه و بویراحمد بدون داشتن مجوزهای لازم از این سازمان از یک سو و تحدید و رو به نابودی نهادن دو تالاب هورالعظیم و شادگان در خوزستان تنها مشتی از خروار مصائب و مناقشاتی است که این دو سازمان به تبع سازمان بالادستی خود ناتوان از هرگونه اثرگذاری بر آنها بودهاند.
ردپای رقابتهای انتخاباتی
بازیگران دیگری که هر دو به واسطه جایگاه نظارتیشان از قدرت قابلتوجهی در این مناقشه برخوردار هستند و در نقش منجی جامعه ظاهر شدهاند نمایندگان دو شهرستان هستند. یکی پس از ۵ دوره به دنبال دستاوردی چشمگیر در انتهای احتمالاً آخرین دوره حضورش در مجلس است و دیگری در پی جلوگیری از ریزش آرای خود برای دور بعد. این دو بی آن که تصویری بزرگتر را که همانا حفظ پایداری اکولوژیک این سرزمین با لحاظ حق همه موجودات زنده در آن است مدنظر قرار دهند یکی در پی گرفتن حقابه مغفول مانده شهرستان متبوع خود از حوضه آبریز مارون است، بدون از آن که بخواهد بپذیرد با بارگذاریهای صورتگرفته موجود، هرگونه بارگذاری جدید تنها منجر به نابودی تالاب شادگان میشود. دیگری با چشم پوشیدن بر عدم تأمین حقابه تاریخی بالادست داد از محیطزیست و نابودی خوزستان میزند بی آن که بخواهد بپذیرد از یک سو بالادست نیز از حقوقی برخوردار است و از سوی دیگر خشکی تالاب شادگان نه محصول ساخت سد آبریز که از جمله محصول توسعه بارگذاری کشاورزی در شهرستان متبوع خود طی سالهای پیشین است.
حضور سلبریتیها در مناقشه
بازیگران دیگری که از قضا در این مناقشه صدایشان از همه بلندتر است فعالین محیطزیست دو استان و برخی سلبریتیهای محیطزیست کشور هستند. مدل توسعه نامتوازن ایران و از این رو اختلافات ناشی از انتقالهای بین حوضهای از بالادست رودخانههای وارد شده به خوزستان سبب شده است که فعالین محیطزیست استان خوزستان صدای رساتری داشته باشند و بهواسطة ضعف تاریخی در برابر استانهای مقصد انتقال بین حوضهای، در موضع مظلوم قرار گرفته و این مظلومیت را به مسئله سد آبریز نیز تعمیم دهند.
آنها با اتکا با گزارههایی چون «سدی برای انتقال بین حوضهای، سرقت حقابه تالاب شادگان، سدی برای مرگ شادگان و…» این گونه فریاد برآوردهاند که سد آبریز چون دیوی دهشتناک است که حیات خوزستان را خواهد بلعید. در شرایط خاص و در یک تحلیل فاقد بینش تاریخی این گزاره دقیق و منطقی است، اما نگاهی به سیر تحولات آب در این بخش از کشور صحت دغدغة آنها را به چالش میکشاند.
حقابه تالاب شادگان از دو حوضه «مارون» و «علا» تأمین میشود و این سالها زهابهای کشاورزی برخی کشت و صنعتها و فاضلاب شهر بهبهان و شادگان نیز به آن سرازیر میشود. طی سالهای پس از ساخت سد مارون حقابه این تالاب هیچگاه به طور کامل تأمین نشده است و هر از چند گاهی خبری از خشکشدن تالاب به گوش میرسد. اینجا است که باید از بخشی از این فعالین که به واسطة ارتباطات رسانهای خود صدای بلندی نیز دارند پرسید که واکنش شما به عوامل ریشهای رو به خشکی نهادن تالاب شادگان پیش از این چه بوده است؟ در برابر توسعه دو برابری ظرفیت کشاورزی در پاییندست سد مارون چه کنشی داشتهاید؟ شادگان دیگر هورالعظیم نبود که توسعههای خارج از استان و پروژههای انتقال آب در بالادست آن باعث شده باشد رو به خشکی نهد بلکه مقصر شماره یک عدم تأمین حقابه آن تا به امروز نحوه تخصیص و رهاسازی آب از سد مارون یک در خود استان مطبوعشان بوده است. در حال حاضر سد «آبریز» تنها یک طرح بر روی کاغذ است و به طبع با وجود بارگذاریهای کشاورزی و طرحهای توسعهای موجود و برنامهریزی شده آتی در پاییندست مارون مرگ تالاب حتمی خواهد بود، چه برسد به ساخت سد آبریز و کاهش هرچه بیشتر آورد به سمت پاییندست.
مناقشه بر سر حقابه شهرستان
برخی فعالان محیطزیست در استان کهگیلویه و بویراحمد که تا همین چند وقت پیش بخش قابلتوجهی از آنها در برابر سدی دیگر در آن استان – سد تنگ سرخ – موضع مخالفت داشتهاند به یکباره موافق ساخت سد آبریز شدهاند. مدعای آنها این است که هجمة بیمحابای فعالان محیطزیست خوزستانی به ساخت سد آبریز، هجمه به حقابه کهگیلویه از این حوضه است. این برداشت موجب شده که در مصاف بین حقابه کهگیلویه از حوضه و امر خطیری چون محیطزیست، آن تصویر بزرگ که همانا پایداری اکولوژیک سرزمینی است را رها کرده و اثر زیانبار سدی جدید بر پیکره مارون را نادیده بگیرند. ادعای فعالان محیطزیست کهگیلویه نیز تحت شرایطی صحیح است. از ۱.۲ میلیارد مترمکعب ظرفیت سد مارون، حدود ۳۵۰ میلیون مترمکعب حقابه این شهرستان است که حدود ۸۰ میلیون مترمکعب آب مصرف شده و مابقی به سمت سد مارون جریان مییابد بدون آن که طی این سالها این شهرستان بتواند از آن استفاده کند؛ شهرستان کهگیلویة سابقی که طی تقسیمات جدید سه شهرستان چرام، بهمئی و لنده از آن منفک شدهاند. شهرستانهایی که اگرچه یکی از آنها خارج از حوضه مارون است (چرام) اما خود تأمینکننده آب شرب شهر دهدشت مرکز شهرستان کهگیلویه است.
تخصیص آب به هر کدام از این شهرستانها از سد آبریز آنگونه که فعالین خوزستانی ادعا دارند مشخصههای یک انتقال بین حوضهای را ندارد چه این حقابه ۳۵۰ میلیونی حقابه شهرستان کهگیلویه بزرگ است و نه شهرستان کهگیلویه کنونی. تلاشهایی هم اگر تاکنون برای احصا این حقابه صورت پذیرفته همه به در بسته خورده است.
*سلبریتیها در نقش تشدیدکننده حساسیت
فعالان محیط زیست کشوری که برخی دیگر از فعالیت برای محیطزیست پا را فراتر نهاده و بیشتر به سلبریتیهایی بدل شدند که محیط زیست بدل به بستری برای فعالیت آنها و کسب مخاطب شده، نقش تشدید کننده حساسیتهای جامعه دوسوی مناقشه نسبت به این مسئله دارند. برخی از آنها بدون درنظر گرفتن واقعیتهای خاص هر حوضه و مسئله با اکتفا با گزارههایی کلی در صدد حضور در صحنه محیطزیست هستند. یکی از تشدیدکننده های نگاه های بخشی نگر در حوضه موضعگیریهای فعالانی است که در همه جا حضور دارند و در خصوص همه چیز اظهار نظر میکنند.
توسعه کشاورزی و بازیگرانش
دو بازیگر دیگر ذینفع در این مناقشه جهاد نصر در خوزستان و پتروشیمیهای دوگانه در شهرستان کهگیلویه هستند. یکی در پی توسعه اراضی فاز دوم طرح ۵۵۰ هزار هکتاری کشاورزی در خوزستان و دیگری در پی تأمین آب موردنیاز صنعتی ضد زمین در منطقهای است که آب کافی برای کشاورزی هم ندارد. در حال حاضر اراضی پاییندست سد مارون که بخش عمده آن در شهرستان بهبهان واقع شده است بخش قابلتوجهی از آب سد را به خود اختصاص داده و بخش قابلتوجهی از این اراضی دو بار در سال زیر کشت میروند. در بالادست اما علیرغم وجود اراضی مستعد کشاورزی، کشت غالب به صورت دیم و یا کشت با برداشت از منابع آب زیرزمینی است. مسئله زمانی بغرنج میشود که بدانیم ذیل فاز دوم توسعه ۵۵۰ هزار هکتاری اراضی کشاورزی در دشتهای خوزستان و ایلام، قرار است اراضی جدیدی توسط جهاد نصر به زیر کشت آبی برود؛ طرحی که ۲۵۵ هزار هکتار آن به بهرهبرداری نرسیده است و اگر تنها ۵ درصد از این سطح به توسعه اراضی در پاییندست سد مارون اختصاص پیدا کند با تنها یک کشت در سال نه تنها آب کنونی کفاف مصارف تعریف شده از جمله حقابه تأمین نشده تالاب را نخواهد کرد که به واسطه ایجاد سد آبریز آب از این هم کمیابتر خواهد شد. و کیست که نداند در نبرد نامتوازن بین کشاورزی و محیطزیست (حقابه تالاب شادگان) دست بالا را کدام بخش دارد. محیطزیستی که دود نابودی آن اول از همه به چشم همین کشاورزان و ساکنان دو سوی حوضه خواهد رفت، فارغ از آن که در پاییندست سد باشند یا بالادست سد.
واحدهای پتروشیمی در لایهای پنهان
در طرف کهگیلویه اما وضعیت لایه پنهان دیگری نیز دارد. دو پتروشیمی «دهدشت» و «پارس تقطیر کهگیلویه» که به پتروشیمی دشت مازه معروف شده است یکی در حال انجام عملیات ساخت است و دیگری در فرایندی به شدت بحثبرانگیز و در کمترین زمان ممکن مجوزهای محیطزیستی لازم برای ساخت را دریافت کرده است.
آنگونه که «صمیمی دوست» معاون اقتصادی استانداری کهگیلویه و بویراحمد بیان داشته حقابه صنعت شهرستان کهگیلویه حدود ۴۶ میلیون مترمکعب است، حقابهای که پیشاپیش مشخص است به نام صنعت به طور عام است و به کام این دو پتروشیمی مخرب محیطزیست. دو پتروشیمی که پیش از این قرار بود با ساخت یک آبگیر و خط انتقال از بستر رودخانه اقدام به برداشت آب کنند اما با وجود سد، دیگر نیازی به ایجاد این تأسیسات و هزینه کرد برای آن ندارند. دو صنعتی که اگر پیش از این از رانت سوخت و خوراک ارزان به بهانه ایجاد اشتغال برخوردار بودند (و میدانیم در بهترین حالت سهم بومیان این شهرستان از اشتغال ایجاد شده در این دو مجتمع نیمی از ۱۰۰۰ فرصت شغلی ادعایی است) حال از نعمت آب ارزان نیز بهره خواهند برد و از این رو است که ردپای برخی از منتفعان این دو پتروشیمی در مناقشه بر سر سد آشکار است.
بازندگان اصلی
میتوان بازیگران دیگری را نیز تشریح و انتفاع آنها از ساخت یا عدم ساخت سد آبریز را تحلیل کرد؛ از جامعه پیرامونی تالاب شادگان که چه این سد ساخته شود و چه ساخته نشود، بازنده اصلی این مناقشه هستند و به واسطه عدم تامین حقابه تالاب زندگی آنها دست خوش تغییر شده است، تا مافیای سدسازی که چون سرطانی بدخیم به جان حوضههای آبریز افتاده است و در نهایت کشاورزان و زمینداران دو سوی مناقشه و حق هر گروه از این آب. برای حقیرِ محصل آب و محیطزیست در این مناقشه دو گزاره آشکار است و لایتغیر.
۱- منطبق بر اصول توسعه پایدار، ایجاد اشتغال بدون لحاظ محیطزیست و آسیبهای وارده به آن خطایی است که اگرچه در کوتاهمدت منافعی را برای بخش از جامعه دارد اما در بلندمدت دود آن توسعة منجر به ایجاد اشتغال، به چشم همه خواهد رفت. کشاورزی در پاییندست مارون مصداقی ازاینگونه توسعههای بدون لحاظ محیطزیست است که همینالان نیز باعث تحدید تالاب شادگان شده است؛ و نابودی شادگان چیزی جز افزایش کانونهای ریزگرد داخلی و افزایش ریزگردها ندارد.
۲- مردم کهگیلویه از دیرباز نتوانستهاند از حقابه ۳۵۰ میلیون مترمکعبی استفاده کنند و توسعه کشاورزی در پاییندست سد مارون چیزی جز افزایش حس بیعدالتی بین آنها به باور نیاورده است و نیاز است در پی راههایی برای تأمین یا جبران این حقابه باشیم بدون از آن که فشاری جدید بر پیکره رنجور محیطزیست آن سامان اوریم.
باید جانب کدام سو را گرفت؟
پاسخ به این سؤال که در مواجهه با مسئلهای به نام ساخت سد آبریز باید جانب کدام سو را گرفت پاسخ به مسئلهای درهمتنیده است که بدون درنظرگرفتن تمام عوامل دخیل و پارامترهای اثرگذار بر آن، بدون شک پاسخی است مبتنی بر بخشینگری (امری که بلای جان این کشور شده) و خود در بلندمدت به منشأی برای مشکلات جدید بدل خواهد شد. پاسخ به این مسئله آن هم اگر پاسخی درست و مورد رضایتِ هر یکی از بازیگران وجود داشته باشد پاسخی است که نیازمند فهم درست مناقشه بر سر آب در این منطقه و از سوی دیگر راهکارهای استفاده شده در لوای مطالعات مناقشات آبی است؛ امری که فراتر از بحث یک یادداشت رسانهای و برداشتی سرسری از این دو گزاره است.
پ.ن. این یادداشت در کوران جدلهای رسانهای بر سر این سد در اسفند ۱۴۰۰ نوشته شده بود و به بهانهی گزارش جدید مرکز پژوهشهای مجلس در خصوص اثرات ساخت این سد تصمیم به انتشار آن گرفته شده است. از اسفند دو سال پیش اگرچه اتفاقات زیادی رخ داده است که به پیچیدهتر شدن کلاف آب در استان کهگیلویه و بویراحمد منجر شده است اما اثر چندانی بر این تحلیل نداشته است. این اتفاقات از آبگیری بحثبرانگیز سد چمشیر در جنوب شرقی کهگیلویه و بویراحمد تا آغاز عملیات ساخت خرسان سه در شمال غربی این استان را در برمیگیرد. این دو اتفاق در حالی رخ داده که بخش اعظمی از آب چمشیر و تمام آب خرسان سه به بهرهبردارانی خارج از این استان تخصیص یافته است، اموری که شدت حس بیعدالتی را در بین مردم استانی تشدید میکند که یکی از بالاترین نرخهای بیکاری را دارد.
نظر شما