حسین عباسی اقدم در یادداشتی برای سلامت نیوز با نگاهی روان‌شناختی و جامعه‌شناختی به سریال «زخم کاری»، این اثر پرمخاطب را بازتابی از زخم‌های فردی و اجتماعی ایران امروز دانسته و آن را هشداری درباره چرخه فساد، خشونت و فروپاشی اخلاقی توصیف کرده است.

زخم کاری؛ بازتاب روان‌های زخم‌خورده و جامعه‌ای گرفتار فساد

به گزارش سلامت نیوز سریال زخم‌کاری به کارگردانی محمدحسین مهدویان و پخش اختصاصی از فیلیمو (از سال ۱۴۰۰) یکی از پرمخاطب‌ترین آثار شبکه نمایش خانگی ایران است. این مجموعه در ژانر درام جنایی-اجتماعی ساخته شده، و حال ‌و هوای آن نزدیک به نوآر است؛ (سبکی در سینما و تلویزیون که پر از فضاهای تیره، معما، ضدقهرمان‌ها و پایان‌های تلخ است). فصل اول آن بر اساس رمان بیست زخم‌کاری اثر محمود حسینی‌زاد، (رمانی ست که داستان فساد، خشونت و رقابت‌های خانوادگی را روایت می‌کند).

با الهام از تراژدی‌های کلاسیک هم‌چون مکبث اثر ویلیام شکسپیر شکل گرفته است، که (در آن شخصیتی برای رسیدن به قدرت دست به قتل می‌زند و در نهایت قربانی حرص، توهم و عذاب وجدان خود می‌شود). همین پیوند باعث شده قهرمانان سریال نیز بیش‌تر «ضدقهرمان» باشند تا قهرمان. مضمون اصلی سریال حول فساد اقتصادی، رقابت‌های خانوادگی، خشونت و فروپاشی اخلاقی می‌چرخد و در قالب روایتی معمایی، پیوند قدرت و زوال فردی را به تصویر می‌کشد. کیفیت کارگردانی، موسیقی و بازی‌گری در جذب مخاطب تأثیر بسزایی داشت و به همین دلیل فصل‌های بعدی نیز با عناوینی مانند «بازگشت»، «انتقام» و «مجازات» تولید و منتشر شدند. حضور شخصیت‌هایی با انگیزه‌های متنوع و بروز عناصر روانی هم‌چون توهم و وجدان سرکوب‌شده، این سریال را به متنی غنی برای تحلیل‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی درباره آسیب‌های امروز جامعه ایران تبدیل کرده است.

شخصیت‌ها و منطق انتخاب آن‌ها

شخصیت‌های اصلی سریال زخم‌کاری هرکدام نماینده‌ی بخشی از واقعیت‌های فردی و اجتماعی ایران امروز هستند. در مرکز داستان مالک مالکی (جواد عزتی) قرار دارد؛ مردی جاه‌طلب و خشونت‌ورز که با خیانت و قتل برای رسیدن به قدرت اقتصادی و سیاسی پیش می‌رود، اما هم‌واره اسیر توهم و عذاب وجدان است؛ او نمونه‌ای از فردی است که میل به کنترل، ریشه‌ی سقوطش می‌شود. در کنار او سمیرا (رعنا آزادی‌ور)، همسر مالک قرار دارد که گذشته‌ای فقیرانه داشته و عطش شدیدش برای ثروت و موقعیت اجتماعی او را به محرک اصلی جنایت‌ها بدل می‌سازد؛ سمیرا تصویری از کسانی است که در نابرابری‌های طبقاتی، تبعیض جنسیتی وکودک‌آزاری می‌کوشند، هر طور شده به بالای نردبان اجتماعی برسند. ناصر ریزآبادی به عنوان وارث خاندان پرنفوذ، نماد پایبندی افراطی به سنت خانوادگی و در عین حال خشونت موروثی است که مانع رشد فردی و اخلاقی‌اش می‌شود، و منصوره نیز همین الگو را در قالب زنانه بازتولید می‌کند. در مقابل، میثم مالکی (فرزند مالک) نسل جوانی را نشان می‌دهد که میان وفاداری به خانواده‌ی خود و ارزش‌های اخلاقی درگیر است؛ او همانند بسیاری از جوانان جامعه امروز ایران، دچار بحران هویت، سردرگمی و فشار دوگانه‌ی «وجدان شخصی» و «میراث خانوادگی» است. طلوعی با شخصیت سرد و سایه‌وارش نماد نیروهای پشت پرده‌ای است که قدرت واقعی در دست‌شان است و بدون حضور علنی، تصمیم‌گیری‌ها را کنترل می‌کنند، در حالی‌که سیما بیش‌تر تلاش می‌کند نقش میان‌جی داشته باشد و از شدت درگیری‌ها بکاهد. یکی از عناصر کلیدی سریال، چهره‌ی خیالی دختری جوان است که گاه در برابر مالک یا میثم ظاهر می‌شود؛ او نماد وجدان، گذشته یا حتی حقیقتی سرکوب‌شده است که شخصیت‌ها نمی‌توانند نادیده بگیرند. حضور این توهم نشان می‌دهد که فساد و خشونت فقط بیرونی نیست، بل‌که از درون روان آدمی زاده می‌شود. مجموع این شخصیت‌ها در کنار هم تصویری چندلایه از جامعه‌ای می‌سازند که در آن حرص، خشونت، سنت‌گرایی، فساد پنهان و بحران هویت، هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی بازتولید می‌شوند.

تحلیل روان‌شناختی کلی سریال

سریال زخم‌کاری یک روایت تیره و تراژیک از جامعه‌ای است که در آن حرص، ترس و خشونت به‌تدریج بر زندگی شخصیت‌ها غلبه می‌کند. از نگاه روان‌شناختی، می‌توان این اثر را بازنمایی فرایند «سقوط» دانست؛ جایی که افراد در تلاش برای رسیدن به قدرت یا ثروت، مرزهای اخلاقی را می‌شکنند و وارد چرخه‌ای می‌شوند که در آن خطا، اشتباه، عذاب وجدان و توهم اجتناب‌ناپذیر است.

یکی از کلیدواژه‌های مهم سریال، توهم است. صحنه‌هایی که شخصیت‌ها (مثل مالک یا میثم) چهره‌ی خیالی دختری جوان را می‌بینند، در واقع تصویر بیرونیِ همان «وجدان سرکوب‌شده» است. در روان‌شناسی، چنین بازنمایی‌هایی نوعی فرافکنی ذهنی یا بازگشت سرکوب‌ها به سطح آگاهی است؛ یعنی چیزی که فرد تلاش کرده فراموش کند، دوباره در قالب تصویر یا هذیان خود را نشان می‌دهد. این عنصر، به بیننده یادآوری می‌کند که هیچ جنایتی واقعاً در ذهن عامل آن دفن نمی‌شود. کارل گوستاو یونگ معتقد است که ناخودآگاه جمعی ما پر از «کهن‌الگوها»ست. دختر جوان می‌تواند به‌عنوان یک کهن‌الگوی وجدان یا معصومیت ازدست‌رفته دیده شود؛ او نماد آن بخش از روان است که هم‌واره میل به پاکی و صداقت دارد و در برابر فساد و خشونت مقاومت می‌کند. بنابراین، ظاهر شدن او در برابر مالک یا میثم یادآور این است که هرچقدر فرد بخواهد با فساد یا جنایت خود را توجیه کند، بخشی از روان‌اش حقیقت را به رخ می‌کشد.

بنابراین، عنصر تخیلی سریال به مخاطب یادآوری می‌کند که هیچ خطا یا اشتباهی بی‌هزینه نیست؛ حتی اگر قانون و اجتماع سکوت کنند، ناخودآگاه و عذاب وجدان دیر یا زود در قالب نشانه‌هایی آزاردهنده خود را نشان می‌دهد. این پیام روان‌شناختی عمیق، به‌ویژه در جامعه‌ی امروز ایران که بسیاری با فشارهای اخلاقی و اقتصادی درگیرند، بیش از پیش معنا پیدا می‌کند.

هم‌چنین، مکانیزم‌های دفاعی شخصیت‌ها قابل توجه‌اند. برای مثال، انکار (نادیده گرفتن پیامد کارها)، عقلانی‌سازی (توجیه خشونت با هدف بقا یا پیش‌رفت) و فرافکنی (متهم کردن دیگران به آن‌چه خود مرتکب شده‌اند) بارها در داستان دیده می‌شود. این مکانیزم‌ها اگرچه در کوتاه‌مدت فشار روانی را کم می‌کنند، اما در بلندمدت شخصیت‌ها را به سمت فروپاشی ذهنی می‌برند.

در سطح جمعی، این روان‌پریشی فردی با واقعیت‌های اجتماعی امروز ایران هم‌پوشانی دارد. فشار اقتصادی، بی‌اعتمادی اجتماعی، رقابت ناسالم و ترس از آینده، بسیاری را به سمت استفاده از راه‌های ناسالم سوق می‌دهد. درست مثل شخصیت‌های سریال، افراد در جامعه نیز گاه بین «اخلاق» و «منافع» گرفتار می‌شوند و برای توجیه انتخاب‌های سخت، از همان مکانیزم‌های دفاعی استفاده می‌کنند.

در مجموع، زخم‌کاری را می‌توان یک تراژدی روانی - اجتماعی دانست؛ اثری که نشان می‌دهد زخم‌ها فقط در بدن یا اقتصاد نیستند، بل‌که در اعماق ذهن و وجدان آدمی شکل می‌گیرند و اگر درمان نشوند، به خشونت و فروپاشی جمعی می‌انجامند.

تحلیل جامعه‌شناختی سریال

سریال زخم‌کاری فقط یک روایت جنایی نیست، بل‌که بازتابی از واقعیت‌های اجتماعی امروز ایران است؛ جایی که فساد ساختاری، شکاف طبقاتی، مردسالاری، فروپاشی اعتماد اجتماعی وتبعیض جنسیتی و به وضوح دیده می‌شود.

نخستین لایه، فساد اقتصادی و شبکه‌های رانتی است. داستان سریال بر محور خاندان‌های پرنفوذ و روابط پنهانی آن‌ها می‌چرخد؛ وضعیتی که یادآور مناسبات واقعی در اقتصاد ایران است، جایی که قدرت اغلب در دست شبکه‌های بسته و خانوادگی می‌چرخد و شایسته‌سالاری جای خود را به رانت و رابطه داده است. این بازتاب اجتماعی نشان می‌دهد که چه‌گونه انباشت قدرت و ثروت در حلقه‌های محدود، به خشونت و رقابت ناسالم منجر می‌شود.

دومین لایه، شکاف طبقاتی، ایدئولوژی مردسالاری و تبعیض جنسیتی است. سمیرا به‌عنوان کسی که از طبقه‌ی فرودست برخاسته، عطش سیری‌ناپذیری برای ثروت دارد. این عطش، نمادی از نسلی در جامعه است که به دلیل نابرابری‌های شدید اقتصادی، مردسالاری و تبعیض جنسیتی در آرزوی ارتقای اجتماعی از هر راهی (راه‌های غیرقانونی، کج‌رفتاری وناهنجاری) برمی‌آید. این پدیده در جامعه ایران امروز با گسترش مصرف‌گرایی و رؤیای دسترسی به زندگی لوکس دیده می‌شود. رفتار سمیرا بازتابی از زنانی است که در جامعه‌ی مردسالار با استفاده از ابزارهای غیررسمی و گاه خشونت‌آمیز، می‌کوشند محدودیت‌های خود را جبران کنند و رفتار خان عمو نیز آیینه‌ی ایدئولوژی مردسالاری وپدرسالاری در دوران خود که باعث پدیده نفرت وخشونت در مسیر عشق واقعی مالک نسبت به منصوره و سرانجام حقارت و سرخورده‌گی ناشی از این ایدئولوژی ست.

سومین بعد، فروپاشی اعتماد اجتماعی است. در روابط سریال، هیچ شخصیتی به دیگری اعتماد ندارد؛ همه در کمین خیانت دیگری‌اند. این همان چیزی است که جامعه‌شناسانی چون پوتنام (Robert Putnam) از آن با عنوان «کاهش سرمایه‌ اجتماعی» یاد می‌کنند: وقتی اعتماد از بین می‌رود، پیوندهای اجتماعی ضعیف می‌شود و خشونت و بی‌رحمی جای‌گزین هم‌کاری و همبستگی می‌گردد.

چهارمین بعد، بحران هویت نسل جوان است. میثم نماینده‌ی جوانانی است که میان ارزش‌های اخلاقی و فشارهای خانوادگی - اجتماعی سرگردانند. در جامعه‌ی ایران نیز نسل جوان اغلب میان سنت و مدرنیته، میان آرزوهای شخصی و میراث نسل قبل گرفتار می‌شود. این بحران هویت می‌تواند به بی‌اعتمادی، سرخورده‌گی یا حتی مهاجرت منجر شود.

در نهایت، زخم‌کاری به‌عنوان یک متن جامعه‌شناختی نشان می‌دهد که فساد و خشونت صرفاً انتخاب‌های فردی نیستند، بل‌که محصول ساختارهای ناکارآمد، نابرابری و فقدان اعتماد اجتماعی هستند. همان‌طور که امیل دورکیم در نظریه‌ «آنومی» توضیح می‌دهد، وقتی قواعد و ارزش‌های مشترک سست شوند، افراد دچار سردرگمی ارزشی می‌شوند و جامعه به سمت فروپاشی اخلاقی می‌رود. این همان چیزی است که در بطن روایت سریال به نمایش گذاشته می‌شود.

نتیجه‌گیری نهایی: پیوند فرد و جامعه

در نهایت، در سریال "زخم کاری" با پیوند دادن این دو تحلیل، به این نتیجه می‌رسد که روان‌ انسان و ساختار جامعه از هم جدا نیستند. شخصیت‌های سریال در یک بستر اجتماعی فاسد رشد می‌کنند و این بستر، انگیزه‌های درونی و منفی آن‌ها را تقویت می‌کند. در مقابل، اعمال غیرانسانی و خودخواهانه‌ی این افراد، به نوبه‌ی خود، به تباهی بیش‌تر جامعه دامن می‌زند. بنابراین، این سریال نه تن‌ها یک داستان فردی از سقوط اخلاقی است، بل‌که یک هشدار جدی در مورد چرخه‌ای از فساد است که در آن، روان‌های بیمار، جامعه‌ای بیمار را می‌سازند و جامعه‌ای بیمار، روان‌های سالم را نیز بیمار می‌کند.

این اثر، مخاطب را به تفکر در مورد نقش خود در این چرخه وادار می‌کند و نشان می‌دهد که تغییر واقعی تن‌ها زمانی رخ می‌دهد که هر دو سطح فردی و اجتماعی مورد توجه قرار گیرند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha