به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه بهار ؛ در همین رابطه، بهار مصاحبهای را با کوروش برارپور، پژوهشگر توسعه و تحلیلگر مسائل استراتژیک ایران انجام داده است که در ادامه این گزارش میخوانید. دکتر برارپور حدود دو دهه است مسائل توسعه پایدار ایران را با رویکرد سیستمی و به صورت کتابخانهای و میدانی مورد پژوهش قرار داده که یافتههای علمی ایشان در مجامع علمی بینالمللی به چاپ رسیده یا در حال چاپ است. وی در حوزه سرمایههای انسانی، دانشگاه علم و صنعت ایران را بهعنوان دانشگاه مورد مطالعه و دانشگاه صنعتی شریف را بهعنوان دانشگاه مورد مقایسه، در حوزه سرمایههای اقتصادی بخش صنعت خودرو و در حوزه سرمایههای اجتماعی و طبیعی، استان مازندران را مورد پژوهش ساختیافته قرار داده است. گفتنی است، به دلیل رویکرد انتقادی ایشان نسبت به ضعف عملکرد دولتها در 25 سال گذشته تاکنون (بهویژه دولتهای نهم و دهم) در حوزه محیطزیست و توسعه پایدار، مجلات علمی-پژوهشی داخلی ایران از چاپ یافتههای علمی بیطرفانه ایشان امتناع کردهاند. ایجاد سازمان غیردولتی بنیاد توسعه پایدار کلاردشت، یکی از دستاوردهای عینی این پژوهشهای گسترده بوده که بهزودی به یک فراسازمان غیردولتی در سطح ملی و با نام «بنیاد توسعه پایدار ایران» ارتقا خواهد یافت.
بهعنوان نخستین پرسش بفرمایید اساسا توسعه به چه معناست؟
توسعه مفهومی است که به دلیل چندوجهی بودن و پیچیدگی بالایش در برابر تعریف شدن مقاومت میکند. اگرچه این اصطلاح تاکنون تحولات مفهومی عمدهای را شاهد بوده اما همچنان ارائه تعریفی جامع و مورد اجماع از آن ممکن به نظر نمیرسد. مخرج مشترک تعاریف گوناگون از توسعه بهویژه تعریف توسعه پایدار همانا «روند بهبود وضعیت زندگی انسان» را بازتاب میدهد؛ بهبودی که از منظر توسعه منبعمحور، نتیجه بهبود وضعیت بهکارگیری منابع در دسترس تلقی میشود. به عبارت دیگر از این منظر، توسعه محصول تنوعبخشی، بهینهسازی و بهرهوری بیشینه از منابع در دسترس به موازات اتلاف کمینه، اتکای بیشتر بر منابع تجدیدپذیر و ملموس به نسبت منابع تجدیدناپذیر و ناملموس است. از منظر توسعه منبعمحور، مطلوبیت با بهرهوری بیشینه از کمترین منابع موجود و ارجحیت با منابع تجدیدپذیر و زایا (زایشپذیر) به نسبت منابع کمیاب و فناپذیر است. بنابراین از این منظر، توسعه از طریق تمرکز بر متغیر منابع، قابل تبیین و به واسطه تمرکز بر مدیریت بهینه منابع، میسر خواهد بود. البته باید توجه داشت که این مهم رخ نخواهد داد مگر اینکه رویکرد دولت «توسعهگرا» جایگزین رویکرد دولت «اقتدارگرا» در کشور شود.
تفاوت دو رویکرد اقتدارگرا و توسعهگرا در چیست؟
یکی از معضلات اساسی توسعه در ایران، نوع نگاه یا نگرش حاکمان کشورمان به مقوله کشورداری است. نگاه قیممآبانه و نگرش تمامیتخواهی حاکمان به توسعه بهویژه در تاریخ معاصر کشورمان سبب پیدایش مدل دولت بسیط و متمرکز و رویکرد (دولت) اقتدارگرا (بوروکراتیک) بهجای رویکرد (دولت) توسعهگرا (مشارکتجو) در فرآیندهای اجرایی و قانونگذاری شده که رژیمهای مختلف سیاسی آن را تجربه کرده و گسترش داده اند. در رویکرد اقتدارگرا، تنازع بازیگران آن با خود و گروههای رقیبشان بر سر مصادر، مناصب و منابع قدرت و ثروت است درحالیکه تعارض بازیگران رویکرد توسعهگرا با دیگران، بر سر مسائل توسعه است. در رویکرد اقتدارگرا، افراد بیآنکه درس کشورداری خوانده باشند، براساس مدلهای رشد کاذب و بر مبنای آزمون و خطا بر مسند مدیریت خرد و کلان کشور قرار میگیرند! دولت اقتدارگرا بهعنوان تنها بازیگر صحنه توسعه با نگاه غلبه بر طبیعت و تاکید بر استخراج منابع طبیعی، انگارههای دولت رانتیر (رانتساز) را در طول زمان در کشورمان گسترش داده است. پدیدههای فساد، رانتخواری، جنگلتراشی و زمینخواری از پیامدهای وجود چنین انگارههایی در سطح مدیریت کلان کشور است و توسط سیستمی پنهان که در ادبیات توسعه، سیستم تاراج (Spoil System) نامیده میشود، مدیریت میشود.
رواج و تحکیم رویکرد اقتدارگرا در فرآیندهای اجرایی کشور چه پیامدهایی را درپی داشته است؟
مجموعه نگرشها، رویکردها و انگارههای غالب رویکرد اقتدارگرا سبب شده، تا فرایندهابدون چرخش نخبگان داشته باشیم. همچنین در حوزه سرمایههای انسانی، دولت بربادده یا تباهکننده (Waster)، در حوزه سرمایههای ناملموس (مانند زمان) دولت اتلافگر، در حوزه سرمایههای فیزیکی، دولت فرسایشگر، در حوزه سرمایههای طبیعی، دولت تهیساز (Depletion)، و در حوزه اخلاق و وفای به تعهدات انتخاباتی، دولت جرزَن (Cheater) فراموشکار، توهینگر و غیرپاسخگو داشته باشیم!
با این حساب، نقش مردم و طبیعت در فرآیند توسعه چه میشود؟
به بازی گرفته نشدن مردم و طبیعت در فرآیند توسعه توسط دولت اقتدارگرا بهعنوان تنها بازیگر صحنه توسعه در ایران نیز سبب میشود تا این دو بازیگر ذخیره و درعینحال کلیدی صحنه توسعه (یعنی مردم و طبیعت)، با تاخیرهای زمانی، قواعد بازی وی را به هم بزنند. مردم، این کار را از طریق اعتراضهای مدنی یا مشارکتهای دموکراتیک انجام میدهند و طبیعت نیز از طریق گسیل توفان ریزگردها، وارونگی هوا، سیل، زلزله، بهمن، سونامی، آتشسوزی یا ارسال سیلاب به درون تونلهای مترو یا پیادهروهای کلانشهرها و...! این کنش و واکنشهای پویا نیز درنهایت به زیرساختها و فرآیندهای توسعه پایدار در کشور، زخمهای کاری وارد میکنند.
برای به بازی گرفتن مردم و طبیعت در صحنه توسعه چه باید کرد؟
گسترش مسئولیت اجتماعی و نگاه ارزشگرا در قالب یادکردن سوگند و انتقال آن به بدنه دولت برای حفظ منابع طبیعی و محیطزیست کار پسندیدهای است. اما این کار مستلزم داشتن دانش تخصصی مدیریت و مهارتهای رهبری در سطح مدیران ارشد و پاییندست کشور است. بنابراین در کنار تحکیم آموزههای دینی نیاز است قانونگذاران، قضات و دولتمردانی تفکر توسعهگرا را در ایران نمایندگی کنند که درس کشورداری خوانده باشند تا خردورزی، استدلالورزی، سیاستورزی، چشماندازپردازی و اخلاقمداری را در عرصه کشورداری جایگزین غریزهورزی، روزمرگی و بیاخلاقی کنند. درغیراینصورت، یاد کردن سوگند از حد یک ادعا فراتر نخواهد رفت. در حقیقت، اگر رویکرد توسعهگرا در کشور غالب شود و رییسجمهوری و مدیران توسعهگرایی که درس مملکتداری خوانده باشند بر مسند مدیریت کشور قرار گیرند، قطعا مردم و طبیعت نیز به صورت اتوماتیک وارد بازی توسعه خواهند شد.
اوضاع محیطزیست کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
فرآیند شکلگیری مشکل (هر مشکلی) در یک جامعه یا یک سازمان، چهار مرحله دارد: گلوگاه، بحران، نفوذ محرکهای بیرونی و حاکمیت عدم قطعیتهای محیطی. نخستین مرحله (یعنی گلوگاه) زمانی رخ میدهد که روی چرخش مواد یا اطلاعات صف یا انتظار ایجاد شود که درصورت حل نشدن آن، وارد مرحله دوم یعنی بحران میشویم. بحران زمانی رخ میدهد که یا منابع از مصارف کمتر باشد یا مصارف بیشتر از منابع باشد. مرحله بحران نیز اگر توسط مدیران سیستم بهدرستی مدیریت نشود، وارد مرحله عمیقتر یعنی نفوذ محرکهای بیرونی میشود. مرحله نفوذ محرکهای بیرونی نیز اگر توسط مدیران سیستم مهار نشود وارد خطرناکترین فاز مشکل یعنی حاکمیت عدم قطعیتها خواهد شد! در واقع، به این دلیل که مشکلات محیطزیست بهعلت درپیشگیری رویکردهای «محیطنیست» در مدیریت کلان کشور، در مراحل مختلف شکلگیری که به آن اشاره کردم حل نشده، اکنون درگیر عدم قطعیتهای محیطی، آنهم از نوع خطرناکش در سطح کشور هستیم. در حقیقت، ماهیت مقوله محیطزیست در کشور ما از حالت «مهم و ضروری» به حالت «فوری و اورژانسی» تبدیل شده است!
جایگاه محیطزیست در فرآیند توسعه کجاست؟
ببینید، بهرغم اینکه آقای نهاوندیان در مراسم معارفه خانم ابتکار، از محیطزیست همچون اقتصاد و فرهنگ بهعنوان یکی از ابعاد توسعه یاد کردهاند، محیطزیست بستر توسعه است. در واقع «توسعه» باید در یک فضای کالبدی بهنام «طبیعت» و در یک بستر سرزمینی بهنام «محیطزیست» شکل بگیرد. اما وقتی در کشور ما فضای عملیاتی و بستر سرزمینی توسعه آنهم اغلب توسط دولتها تخریب و گاهی در مناطقی چون کلاردشت و غرب مازندران نابود شده، توسعه در کجا قرار است اتفاق بیفتد؟ به اعتقاد بنده، دولت تدبیر و امید در کنار سوگند یاد کردن، مجبور است طبیعت، محیطزیست و مردم را نه بهعنوان بازیگران ذخیره بلکه بهعنوان بازیگران کلیدی توسعه به رسمیت بشناسد در غیراینصورت باید منتظر بماند تا قواعد بازیاش توسط این بازیگران نوپدید در مناسبات ملی و جهانی، بههم بخورد!
چالشها و عدم قطعیتهای محیطزیستی چه پیامدهای ناگواری را برای کشور درپی خواهد داشت؟
یافتههای علمی ما نشان میدهد: اگرچه محیطزیست توسط انسان تخریب میشود اما در دینامیک بازگشتی، سبب فعالسازی پویاییای میشود که به «چرخه تخریب محیطزیست» معروف است. این چرخه بیان میدارد: تخریب محیطزیست باعث تهیسازی انواع سرمایهها (انسانی، اجتماعی، اقتصادی و طبیعی) میشود. تهیسازی انواع سرمایهها نیز معادل نابودی فضای عملیاتی توسعه است. نابودی فضای عملیاتی توسعه نیز سبب فقرزایی، کمبود منابع و درنهایت روند نزولی ابعاد انسانی، اجتماعی و اقتصادی توسعه و نیز نابودی محیطزیست میشود. وجود این چرخه معیوب یا بهتر است بگویم مرگبار، موجب بروز نارضایتی در مردم میشود و درنهایت نارضایتی مردم نیز سبب بروز اختلال در کسب و کار و ایجاد چالش یا بحرانهای امنیتی در سطح ملی، منطقهای و بینالمللی میشود. بدیهی است اگر برای مهار چرخه تخریب محیطزیست در جوامع، اقدامات چارهجویانهای انجام نشود پدیدهای رخ میدهد که به «وحشت زیستمحیطی» معروف است. در جایجای کشور ما نیز در طول زمان و بهویژه در 25 سال گذشته تاکنون چرخه تخریب محیطزیست شکل گرفته و فعال شده و در بسیاری نقاط، مرحله خطرناک را درحال تجربه کردن است. نکته مهم آن است که علل و عوامل بروز چرخه تخریب محیطزیست درونزا هستند. یعنی مردم و دولتهای هر کشوری (بهویژه دولتها) پویاییهای آن چرخه را فعال میکنند. البته در معدود مواقعی نیز علتها برونزا هستند.
نقش سازمانهای غیردولتی در مهار این چرخه مرگبار چه میتواند باشد؟
به اعتقاد من، تازمانی که سازمانهای غیردولتی ایران بهجای درپیشگیری رفتارهای کنشی، رفتارهای واکنشی را از خود بروز میدهند، نمیتوانند منشاء اثر برای تحولات محیطزیستی باشند. در واقع رفتارهای واکنشی اغلب سازمانهای غیردولتی به گونهای است که گویی آنها منتظرند تا یک مدیر دولتی جایی را بهوسیله پساب یا پسماند آلوده کند یا درختانی را در جایی قطع یا در جایی جادهای احداث کند یا... و سپس بروند در برابرش سد ایجاد کنند تا به این طریق اعتراضات مدنی خودشان را به رخ وی بکشانند. اگرچه این رفتارهای واکنشی در جامعه بیدر و پیکر کنونی ما که رابطه معناداری با سوءمدیریتها و سوءرفتارهای هشت سال گذشته در کشور ما دارد در جای خود قابل تقدیر و ستایش است اما بنده اعتقاد دارم سازمانهای غیردولتی باید «کنشگر» باشند نه «واکنشگر».
رفتارهای واکنشی سازمانهای غیر دولتی محیطزیستی در ایران ریشه در چه چیزی دارد؟
به اعتقاد بنده اگرچه در حالت کلی رفتارهای واکنشی ریشه در غریزه و رفتارهای کنشی منشاء تدبیر و خردورزی دارد اما در مجموع رفتارهای واکنشی سازمانهای غیردولتی محیطزیستی ایران ریشه در سه علت دارد: 1 - سوءرفتارها و سوءعملکردهای دولتمردانی که با بحران خلاء تدبیر دستوپنجه نرم میکنند، 2- مسلح نبودن اعضای سازمانهای غیردولتی کشورمان به دانش علوم محیطزیست و 3 - تهی بودن اغلب اعضا و مدیران آنها از دانش مدیریت و مهارتهای رهبری .
شما بهعنوان یک کنشگر مسائل توسعه که در قالب مدیر و عضو در چندین سازمان غیردولتی در حال فعالیت هستید از سازمانهای غیردولتی محیطزیستی چه انتظاری دارید؟
تا زمانیکه سازمانهای غیردولتی، مساله و چالشهای محیطزیستی را به درستی درک و آن را به یک مطالبه سیاسی در سطح ملی تبدیل نکنند به ماموریتهای خود عمل نکردهاند. اگر نگاهی به رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری در سال 2000 در آمریکا بیندازیم میبینیم حدود 60درصد از بحثهای مناظره انتخاباتی بوش و الگور حول مسائل محیطزیست بود، چرا؟ زیرا در آن مقطع زمانی سازمانهای غیردولتی محیطزیستی آمریکا با رفتارهای کنشی (و گاهی واکنشی) خود، فشارهای قابل ملاحظهای را بر احزاب و پیکره سیاسی آن کشور وارد کرده بودند تا اینکه بحث محیطزیست به یک مطالبه سیاسی حداکثری در سطح ملی تبدیل شد. درحالیکه در انتخابات اخیر ریاستجمهوری ایران، مطالبات عمومی که به مطالبهای سیاسی تبدیل شده بود حول مساله معیشت میچرخید!
رییس سازمان محیطزیست کشور چه اقداماتی را باید برای حفظ محیطزیست و منابع طبیعی کشور انجام دهد؟
اگر خانم ابتکار قرار است به حفظ محیطزیست و پایداری توسعه در ایران خدمتی بکند باید سیاستها و اقدامات استراتژیک زیر را در دستور کار خود داشته باشد: 1) ارتقای سطح جایگاه نظارتی سازمان محیطزیست از حالت تشریفاتی، فانتزی و انتزاعی کنونی به حالت تقویتشده بعدی، بهگونهای که برای رییس سازمان محیطزیست نقشی در حد دادستان کل کشور در حوزه محیطزیست تعریف شود 2) الحاق سازمان جنگلها از وزارت جهاد کشاورزی به سازمان محیطزیست 3) ایجاد شعبه منابع طبیعی و محیطزیست در دادگاههای مناطق بحرانی کشور به لحاظ محیطزیستی (مانند کلاردشت) با هماهنگی و همکاری قوهقضاییه و مجلس شورای اسلامی 4) کمک به ایجاد شبکه سازمانهای مردمنهاد محیطزیستی به روش علمی (و نه هیاتی یا ملانقطهای!) 5) فراخوان نیروهای داوطلب مردمی برای پیوستن به نیروهای کادری و عملیاتی سازمان محیطزیست که متاسفانه تعدادشان نسبت به حجم عرصه تحت مدیریتشان بسیار اندک است. بهعنوان مثال:چهار محیطبان در کلاردشت حدود 90هزار هکتار عرصه را مدیریت میکنند! درحالیکه، حجم گسترده گله کلبزهای منطقه علمکوه که زمانی از شمارش خارج بود اکنون به حدود دوهزار راس میرسد. این در حالی استکه در شهر کلاردشت و حاشیه علمکوه حدود دوهزار شکارچی وجود دارد که حدود 800 نفر از آنها از دستگاههای دولتی از جمله سازمان محیطزیست، جواز حمل سلاح دریافت کردهاند! 6) صدور حکم انفصال از خدمت دائم برای برخی مدیران، وکلای حقوقی، کارشناسان و کارمندان سازمان جنگلها و محیطزیست کشور که با سهلانگاری، سوءاستفاده یا جعل عنوان بهجای دفاع از حیثیت محیطزیست کشور، با گرفتن باج به تاراج منابع ملی کمک کردهاند. اگرچه حد این اتهامها را قانون تعیین میکند.
سخن پایانی شما چیست و چه کمک فکری یا اجرایی میتوانید به رییس سازمان محیطزیست بکنید؟
ببینید، رد پارادایمهای کهنه، قدیمی و منسوخشدهای چون رویکرد اقتدارگرا بدین مفهوم نیست که بازیگران آن باطلند بلکه بدین مفهوم است که ما باطل نیستیم. پارادایمهای نوپدیدی چون رویکرد توسعهگرا بدین دلیل که لایههای عمیقتری از حقیقت را به ما نشان میدهند کاملترند. بنابراین هرآنچه را که در قالب نقد رویکرد اقتدارگرا در این گفتوگو ارائه شد از روی خیرخواهی و کمک به اصلاح فرآیندهای توسعه در کشور است. درباره کمک به خانم ابتکار نیز باید عرض کنم بنده علاقهای به کار اجرایی ندارم. اما میتوانم با توجه به شبکههای علمی و اجتماعی که در داخل و خارج از کشور در اختیار دارم و با الگوبرداری از مدلهای کلاس جهانی، اندیشگان یا اتاق فکر ریاست آن سازمان را شکل دهم بهگونهای که پتانسیلهای سرگردانی که در قالب سازمانهای غیردولتی در کشور فعال هستند سامان دهیم تا کمک کنیم سیاستها، سناریوها و استراتژیهای محیطزیستی کشور بهدرستی طراحی شود. محور این استراتژیها نیز حول سناریوی تبدیل مساله محیطزیست به مطالبه ملی خواهد بود.
نظر شما