مگر غیر از این است كه كودكان معتاد در محیط خانه گرفتار اعتیاد می‌شوند؟‌ آن هم توسط والدین معتادشان. آن‌وقت این انتظار كه یك پدر معتاد بیاید و دست فرزند خردسالش را كه به‌واسطه او معتاد شده، ‌بگیرد و تحویل بهزیستی دهد تا درمانش كنند، ‌انتظار واقع‌بینانه‌ای است؟ ‌اصلا مگر خانه‌ای كه می‌تواند یك كودك را به اعتیاد بكشاند ‌و والدینی كه مسئول مستقیم واردشدن این آسیب بر كودكشان هستند، ‌صلاحیت نگهداری از او را دارند كه درمان كودكان درگیر اعتیاد منوط به رضایت پدرشان باشد؟ و شاید این مورد هم از مواردی است كه قانون به بهانه عدم‌ورود به حریم شخصی، ‌ناخواسته كوتاهی می‌كند.

دست بسته بهزیستی برای مداوای كودكان معتاد

سلامت نیوز:مگر غیر از این است كه كودكان معتاد در محیط خانه گرفتار اعتیاد می‌شوند؟‌ آن هم توسط والدین معتادشان. آن‌وقت این انتظار كه یك پدر معتاد بیاید و دست فرزند خردسالش را كه به‌واسطه او معتاد شده، ‌بگیرد و تحویل بهزیستی دهد تا درمانش كنند، ‌انتظار واقع‌بینانه‌ای است؟ ‌اصلا مگر خانه‌ای كه می‌تواند یك كودك را به اعتیاد بكشاند ‌و والدینی كه مسئول مستقیم واردشدن این آسیب بر كودكشان هستند، ‌صلاحیت نگهداری از او را دارند كه درمان كودكان درگیر اعتیاد منوط به رضایت پدرشان باشد؟ و شاید این مورد هم از مواردی است كه قانون به بهانه عدم‌ورود به حریم شخصی، ‌ناخواسته كوتاهی می‌كند.

به گزارش سلامت نیوز،اسما روانخواه پژوهشگر اجتماعی در روزنامه شهروند نوشت: قانون تا كجا می‌تواند بیاید و در زندگی شخصی ما حضور یابد؟ یا زندگی شخصی، ‌حوزه‌ای است كه نیاز به حضور قانون ندارد؟ جایی كه آن‌طور می‌خواهیم رفتار می‌كنیم و آثار و تبعات رفتارمان تنها به خودمان برمی‌گردد. اصلا تا كجا مجاز هستیم هرطور كه بخواهیم رفتار كنیم و فاصله قوانین با ما باید چند قدم باشد؟ خیلی از اوقات گله‌مند حضور بی‌موقع قانون در حریم‌شخصی خود می‌شویم. وقتی كه خود را مجاز می‌دانیم موزیك را در خودرو‌مان با بالاترین میزان ممكن گوش دهیم، ‌یا وقتی برای نوع پوشش‌مان تذكری دریافت می‌كنیم، ازجمله مواردی است كه فكر می‌كنیم قانون وارد حریم‌شخصی ما شده است. اما عكس این مورد هم می‌تواند اتفاق بیفتد، ‌یعنی زمانی كه قانون، كنار آمدن با امری را برعهده خود ما می‌گذارد با این عنوان كه ورودش در این امر، مجاز نیست.
چندی پیش گزارشی منتشر شد از سمینار اعتیاد کودکان و نوجوانان در محلات معضل‌خیز ‌كه در آن سمینار برخلاف سایر برنامه‌هایی از این دست، مسئولان و برنامه‌ریزان هم حضور داشتند. در این سمینار محسن روشن‌پژوه، معاونت پیشگیری و درمان سازمان بهزیستی گفت: «تعدادی از کودکانی که در مراکز بهزیستی ساماندهی می‌شوند، معتاد بوده و هزینه درمان آنها را از طریق یارانه پرداخت می‌کنیم اما درخصوص کودکانی که والد دارند دست و پای بهزیستی بسته می‌شود چراکه درمان کودکان نیاز به رضایت پدر دارد.»


اما مگر غیر از این است كه كودكان معتاد در محیط خانه گرفتار اعتیاد می‌شوند؟‌ آن هم توسط والدین معتادشان. آن‌وقت این انتظار كه یك پدر معتاد بیاید و دست فرزند خردسالش را كه به‌واسطه او معتاد شده، ‌بگیرد و تحویل بهزیستی دهد تا درمانش كنند، ‌انتظار واقع‌بینانه‌ای است؟ ‌اصلا مگر خانه‌ای كه می‌تواند یك كودك را به اعتیاد بكشاند ‌و والدینی كه مسئول مستقیم واردشدن این آسیب بر كودكشان هستند، ‌صلاحیت نگهداری از او را دارند كه درمان كودكان درگیر اعتیاد منوط به رضایت پدرشان باشد؟ و شاید این مورد هم از مواردی است كه قانون به بهانه عدم‌ورود به حریم شخصی، ‌ناخواسته كوتاهی می‌كند. مطلبی را می‌خواندم از روند زندگی یك كودك معتاد در یكی از سایت‌های خبری ‌كه به این شرح آمده بود: ‌ «گلشاه چشم‌هایش را در خانه‌ای گشود که دود و بوی تریاک با آن عجین بود و درد و رنج زبانه می‌کشید. اگر گریه می‌کرد با تریاک آرامش می‌کردند، دردش را با تریاک تسکین می‌دادند. مادرش می‌گوید: همخانه‌هایم گفتند گلشاه درد دارد به او تریاک بده تا آرام شود. گلشاه از مادر و پدری معتاد متولد شد، امروز آن‌قدر با اعتیاد خو گرفته است که دوز مصرفش بالاست و طبق گفته پزشک، حد مصرف یک بزرگسال را دارد. یکی از اعضای جمعیت امام‌علی(ع) خراسان‌جنوبی می‌گوید: مادر گلشاه دختر فراری بوده که تاریخ عقد دایمش بعد از تاریخ تولد اولین فرزندش است، او ٤ فرزند به نام فائزه، سمیه، مریم و گلشاه دارد.


او ادامه‌ داد: فائزه معلول است و در یك آسایشگاه نگهداری می‌شود، سمیه پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می‌کند، مریم ٤سال دارد تاکنون با مادربزرگش در روستا زندگی می‌کرد و به‌تازگی پیش مادرش آمده و معتاد است و خانواده‌اش ترکش داده‌اند اما باز هم مشکوک است و گلشاه هم شناسنامه ندارد و هم معتاد است. مادر گلشاه گدایی می‌کند و او را به‌همراه خود برای گدایی می‌برد و پدرش تا حالا زندان بوده و اکنون برای ترک اعتیاد به‌کمپ منتقل شده است.»
گلشاه شناسنامه ندارد زیرا در خانه به‌دنیا آمده، کسی برای او گواهی تولد صادر نکرده و ثبت‌احوال برای صدور شناسنامه نیاز به‌گواهی بیمارستان یا تقاضانامه نیروی انتظامی دارد. برای صدور تقاضانامه نیروی انتظامی نیاز به حضور شاهدانی است که تولد او را شهادت دهند اما در خانه‌ای تیمی که موادمخدر خرید و فروش می‌شود و همه اعضای خانه معتادند، هیچ‌کس حاضر نیست تولد گلشاه را شهادت دهد. حالا سوال اساسی این است، ‌گلشاه، دختربچه دوساله‌ای كه اعتیاد را از نوزادی تجربه كرده و فاقد هویت است را چه كسی حمایت می‌كند؟ بهزیستی منتظر می‌ماند تا خانواده گلشاه بیایند و این دختر را تحویل مراكز ترك اعتیاد دهند؟ یا كدام نهاد باید بیاید و دختربچه دو ساله درگیر اعتیاد را از این بحران خارج سازد؟‌ اصلا این نمونه را بگذاریم روی میز و ببینیم برای حل این مسأله چه باید كرد؟ ‌بهتر است مسئولان نمونه‌های واقعی از این دست را ببینند و به‌صورت واقع‌بینانه برای حل آسیب‌هایشان اقدام كنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha