دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۶

پشت میله‌های رنگی بلند که یک جعبه مداد رنگی بزرگ را تداعی می‌کند،‌ اشک و لبخند وخشم به هم آمیخته است. آن سوی میله‌های پرتعداد آهنی که دری کوچک،‌ دنیای آدم‌های مجرم را از جهان آدم‌های معمولی جدا می‌کند،‌ راست و دروغ مثل یک معما به‌ هم پیچیده‌اند. آن سوی در، آدم‌های پیر و تکیده، ‌ناآرام و بی‌صبر با مُهر نامرئی معتاد متجاهر به پیشانی ایستاده‌اند و این سوی در،‌ ما و ده‌ها چشم مانده‌ایم که آدم‌های پشت میله‌ها با نگاه، التماس‌شان می کنند.

 دنیای طردشدگان

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه جام جم در ادامه نوشت: مرکز «یاورشهر» برای اولین‌بار پس از تشکیل قرارگاه آسیب‌های اجتماعی است که به روی خبرنگارها باز شده و نخستین‌بار است که پیرمردهای معتاد در جایی غیر از پاتوق‌های تهران، کنار هم جمع شده‌اند. در دنیای غریب یاورشهر در محله خاوران تهران، ‌در نقطه‌ای که مردم شهرک رضویه سال‌هاست از پرسه معتادان خیابانی به جان آمده‌اند همه چیز دیدنی است؛ این دنیا حسابی شنیدنی ‌است.

کدام عدد درست است؟ ۷۰، ۷۷، ۶۲ یا ۶۷؟ کدام روایت درست است؟ روایت محسن و میکائیل یا روایت داوود و قاسم و حسین؟
انگار که صاعقه آمده باشد، همه از  روی تختخواب‌ها بلند می‌شوند و به تازه‌واردهایی که بوی دنیای بیرون  را  می‌دهند، نزدیک می‌شوند؛ مثل یک میدان مغناطیس. محسن جلوتر از همه است،‌ ۷۰ ساله، کارتن‌خواب میدان شوش که ایمان دارد بی‌دلیل دستگیر شده و الکی پشت میله‌ها نگهش داشته اند؛ او دلش آزادی می‌خواهد، ‌دنیای آن سوی در را.
عدنان ۶۷ ساله قسمی آبدار می‌خورد که اصلا نمی‌داند اعتیاد چیست و بی‌دلیل دستگیر شده است، یک نشانی گنگ در اتوبان امام علی هم می‌دهد که آنجا  در خانه یکی از رفقا غافلگیرش کرده‌اند. میکائیل ۶۸ ساله را در اتوبوس بی‌آرتی دستگیر کرده‌اند وقتی که در راه بازگشت به خانه اش بوده است. حسین ۷۷ ساله را در میدان تجریش گرفته‌اند، درست وقتی که می‌خواسته به شهرش،‌ به مشهد برگردد. حسن ۶۲ ساله را در میدان شوش بازداشت کرده‌اند، ‌تقریبا ۲۰ شب قبل که او از تک‌اتاقش در خیابان اوراقچی‌ها برای خوردن املت بیرون آمده و به جای غذا ،‌ دستبند نصیبش شده است. داوود ۶۰ ساله به دو دختر دف زنش که فوق‌لیسانس دارند، می‌نازد و می‌گوید یک شب که خیلی خسته بوده است حوالی نیمه‌شب کنار خیابان مولوی خوابش برده و پلیس دستگیرش کرده است.
نوای ما بی‌گناهیم در سالن محل نگهداری این مردها گوش را پر می‌کند و اشک‌هایی که در چشم‌ها حلقه می‌زند دل سنگ را  آب می‌کند.


 همه دروغ می‌گویند


مددیار مرکز از راه می‌رسد و اشاره می‌کند که وقت تمام است و درخروجی را نشان می‌دهد.
قاسم اما ول‌کن نیست و داستان خودش را می‌گوید، داستانی که بوی راستی می‌دهد، داستانِ تا به حال ۱۰ بار دستگیر شدن وهر بار دوباره معتادشدنش. او به دور و بری‌هایش تشر می‌زند و می‌گوید «دروغ را تمام کنید، مگر از قیافه های تابلوی ما معلوم نیست که معتادیم.» و با این جمله،‌ جای دندان‌های یکدست ریخته،‌ لب‌های سیاه و پوست‌های مملو از جای زخم مردها بیشتر از قبل توی ذوق می‌زند.
در جعبه مداد رنگی باز شده و پیرمردهایی که آرزوی رهایی دارند دوباره مانده اند آن سوی میله‌ها. مهدی گلشنی، مدیرامور مراکز سازمان رفاه شهرداری تهران در راهرو ایستاده و پاسخگوی این سوال ماست که چرا همه می‌گویند کسی از ما تست اعتیاد نگرفته و بی دلیل نگه‌مان داشته‌اند. گلشنی پوزخندی می‌زند و می‌گوید همه دارند دروغ می‌گویند چون وقتی معتادان متجاهر و آدم‌های مشکوک به اعتیاد از خیابان‌ها جمع می‌شوند دادستان بدون تست مثبت اعتیاد، حکم به بازداشت نمی‌دهد؛ بعد از هر تست منفی هم  فرد مورد نظر بلافاصله آزاد می‌شود.


 هیچ‌کس اینها را نمی‌خواهد


داوود از پشت میله ها شکلک گوشی تلفن را با دستش می‌سازد و می‌رساند که به مددیارها بگوییم به خانواده اش زنگ بزنند؛ مجید هم،‌ رحیم هم، حسن و محسن و رضا هم. این شکلک‌ها خوره‌ای می‌شوند به جان خبرنگارها و کمپ ماده ۱۶ که نامش را یاورشهر گذاشته‌اند ناگهان پر از حس تلخ  زندان می‌شود.
 احمد احمدی‌صدر،‌ رئیس سازمان رفاه شهرداری تهران اما از خبرنگارها می‌خواهد حالا ماجرا را از زاویه‌ای دیگر ببینند، از دریچه‌ای که مددیارها و حتی خودش آن را دیده‌اند. صدر می‌گوید ما بارها با خانواده‌ها تماس گرفته‌ایم اما۹۰ درصدشان از این که فعلا از شر معتاد خانواده خلاص شده‌اند خوشحالند، حتی برخی بعد از این که یک بار شماره تماس مرکز را شناختند در دفعات بعد رد تماس می‌دهند.
یاور شهر قرار است این آدم‌های طردشده را مثل یک بنای کلنگی بکوبد و از نو بسازد، بدنشان را از سموم خالی کند و هویت و شخصیت شان را بازسازی کند، سپس به آنها حرفه و مهارتی بیاموزد و آنها را جامعه‌پذیر کند و در نهایت به خانواده‌ها تحویل‌شان دهد. برنامه این است ولی فعلا پشت میله های رنگی یاورشهر خاوران، دل مددجوها هنوز با موادمخدر است و این کوبیدن و دوباره ساختن، بسیار سخت به نظر می‌رسد. اینها هنوز رویای خیابان‌خوابی دارند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha