یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۹
کد خبر: 340589

 بررسی تیمی از محققان نشان می‌دهد که سهم تغییرات اقلیمی بر خشک‌شدن 6تالاب‌ مهم کشور، بسیار کمتر از سهم عوامل انسانی است. این تحقیق این امید را می‌دهد در شرایطی که از سیاستگذار تا مصرف‌کننده منابع آبی، درک درستی از محدودیت‌های منابع آب داشته باشند، می‌توان عامل تغییرات اقلیمی را در خشکیدگی تالاب‌ها کم‌اثرتر دانست.

6تالاب ایران، قربانی فعالیت انسانی

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ، داوود مشیرپناهی، پژوهشگر منابع آب و از محققان این پژوهش  می‌گوید: تالاب‌های ایران امروزه با شرایط نگران‌کننده‌ای مواجه هستند. ‌جز دریاچه ارومیه که به‌دلیل وسعت زیاد آن (بزرگ‌ترین دریاچه ایران و دومین دریاچه شور دنیا) مطالعات زیادی برای تعیین نقش عوامل مختلف مؤثر در کاهش وسعت آن انجام شده است و عمده این تحقیقات نیز تأکید بر نقش پررنگ‌تر انسان و توسعه (توسعه ناپایدار) در این افت دراماتیک مساحت دریاچه ارومیه ‌دارند.

اما در نقطه مقابل سایر تالاب‌های ایران کمتر مورد توجه واقع شده‌اند. لذا با توجه به این خلأ تحقیقاتی تیم ما تصمیم بر انجام یک مطالعه با روشی یکسان روی 6تالاب (بختگان و مهارلو، گاوخونی، دریاچه نمک، هورالعظیم، خلیج گرگان و دریاچه ارومیه) از مناطق مختلف اقلیمی ایران را آغاز کرد. هدف از این تحقیق جواب به این سؤال بوده ‌که آیا عامل اصلی تغییرات مساحت (کاهش) تالاب‌های مورد بررسی تغییرات اقلیمی بوده ‌یا فعالیت‌های انسانی؟ با توجه به عدم‌دردسترس‌بودن اطلاعات عمق این تالاب‌ها، از اطلاعات ماهواره‌ای در دسترس مرتبط با مساحت تالاب‌های مذکور استفاده شده است.

باید درنظر داشت 2منبع تغذیه اصلی تالاب‌ها بارش روی تالاب‌ها و رواناب‌های واردشده به آنها از حوضه آبریز بالادست هستند. همچنین تغییرات دما نقش کنترل‌کننده‌ای در شار خروجی از تالاب‌ها به‌صورت تبخیر را دارا هستند.


او درباره نتیجه این تحقیق می‌گوید: «نتایج این تحقیق نشان داد تمام تالاب‌های مورد مطالعه، کاهش مساحت تالاب‌ها به مقدار کمی با افزایش دما و کاهش بارش همبستگی دارند، البته در حوضه آبریز دریاچه‌های مهارلو و بختگان درجاتی از همبستگی بین تغییرات دمایی و تغییرات مساحت قابل مشاهده است.  در این تحقیق با استفاده از متدهای در دسترس و البته توسعه آنها، درصد تغییرات میزان رواناب ناشی از فعالیت‌های انسانی و تأثیر تغییر اقلیم بر تالاب‌ها به تفکیک حوضه‌های آبریز مشخص شد.

درنتیجه آن، ابتدا مشخص شد که در تمام حوضه‌های مورد بررسی رواناب ورودی به تالاب‌ها کاهش چشمگیری داشته‌اند. در این کاهش نیز نقش توسعه‌های اراضی بالادست (شهری و کشاورزی) و سایر فعالیت‌های انسانی به‌طور میانگین بیش از 60درصد بوده ‌و نقش تغییرات اقلیمی در کاهش رواناب‌های خروجی از حوضه آبریز (ورودی به تالاب‌ها) کمتر است. داوود مشیرپناهی، درباره سایر تالاب‌ها می‌گوید: وضعیت در سایر تالاب‌ها مشابه است هرچند در روند کاهش مساحت آنها تفاوت‌هایی قابل مشاهده است.

سرعت خشک‌شدن خلیج گرگان به‌دلیل ارتباطی که با دریا دارد، به نسبت سایر تالاب‌ها کندتر است اما به‌دلیل جنگل‌زدایی و جایگزینی با اراضی کشاورزی و شهری مقدار روانابی که باید از بالادست حوضه به خلیج وارد شود، بسیار محدود شده است. عمده دلیل خشک‌شدن دریاچه نمک به توسعه صنعت و کشاورزی در بالادست و برداشت بی‌رویه از چاه‌ها برمی‌گردد. رواناب واردشده به این دریاچه اگرچه در مقایسه با سایر حوضه‌های آبریز ایران بسیار کمتر است، ولی وجود آن باعث حفظ رطوبت خاک و تثبیت آن در گستره این دریاچه می‌شود.

اما کاهش رواناب به این دریاچه زمینه بروز توفان‌های گردوغبار که در مناطق مجاور آن را فراهم می‌آورد. در حوضه آبریز مهارلو و بختگان نقش اقلیم کمی بیشتر از سایر حوضه‌هاست؛ اما همچنان از تأثیر عامل انسانی جلو نمی‌افتد. در هورالعظیم که تالاب مشترک بین ایران و عراق است، به‌دلیل احداث دایک مرزی، تالاب به دو نیمه تقسیم شده است به همین دلیل مطالعات و داده‌ها در این تحقیق بر قسمت ایرانی تالاب متمرکز شد. حوضه بالادست این تالاب در کرخه متاثر از سدسازی‌های مکرر و ذخیره آب برای بخش کشاورزی است.

در نتیجه سیلاب‌های فصلی که نقش مهمی در تغذیه این تالاب داشته‌اند، حذف شده‌اند. بررسی تغییرات کاربری اراضی و همبستگی آنها با تغییرات مساحت تالاب‌ها حاکی از این مطلب است که در تمام حوضه‌های آبریز مورد بررسی، توسعه اراضی کشاورزی و شهری بیشترین همبستگی را با کاهش مساحت تالاب‌ها دارا هستند. در دوره مورد مطالعه (3دهه اخیر) توسعه شهری ‌به‌طور میانگین در تمام حوضه بیش از 140درصد رشد ‌داشته است. این امر منجر به فشار بر منابع آب در راستای تامین آب مورد نیاز خدمات شهری بوده است.

همچنین رشد اراضی کشاورزی به دو طریق1- افزایش مساحت و 2- تغییر کاربری اراضی دیم و سایر اراضی به کشاورزی آبی و باغ‌ها، منجر به فشار بر منابع آب سطحی و زیرسطحی بیش از ظرفیت آب قابل تجدید سالانه شده است. در نتیجه این امر رواناب‌های خروجی از حوضه‌های آبریز همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، با کاهش چشمگیری مواجه بوده‌اند.


او اصلی‌ترین راه برای مقابله با خشکیدگی تالاب‌ها را قبول مشکل و درک از شرایط اقلیمی ایران و ایجاد برنامه‌های سازگاری با شرایط اقلیمی، همچنین تأکید بر پرداخت حقابه‌های طبیعی می‌داند و می‌گوید: «درک این مطلب که ایران در اقلیم خشک و نیمه‌خشک قرار دارد، میزان «آب تجدیدپذیر» در کشور محدود است و بخش‌ مهمی از این آب متعلق به طبیعت است، می‌تواند کارساز باشد. برنامه‌های توسعه باید براساس محدودیت‌های منابع آبی طرح‌ریزی شود. گام اول (سیاستگذاران و مصرف‌کنندگان آب) سازگاری با شرایط اقلیمی در کشور و مشارکت تمام جامعه است.»


«درک محدودیت منابع آبی» ابرچالش محیط‌زیست کشور شده است. فراوانی پروژه‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای، نه‌تنها برای شرب که برای توسعه کشاورزی و صنعت، توسعه سطح زیرکشت در همه مناطق، کشت محصولات آب‌بر در پایاب سدها و بالادست حوضه آبریز و... نشان می‌دهد که چنین درک مشترکی از شرایط موجود هنوز حاکم نشده است.

در شرایطی که تجربه نشان داده است بخش کشاورزی به هر میزان آب در اختیار داشته باشد، آن را صرف توسعه سطح زیرکشت می‌کند، صحبت از شرایط عادی دشوار است، اما می‌تواند این امید را ایجاد کند که درصورت مدیریت صحیح در مصرف بهینه آب، می‌توان بر تأثیر اجتناب‌ناپذیر تغییرات اقلیمی غلبه کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha