به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند، نبود شواهد و مستندات کافی، پلیس، بازپرس جنایی و تیم ویژه قتل اداره آگاهی را در برابر پروندهای مبهم و سربسته قرار داده بود. مشخصنبودن زمان قتل، هویت و نسبت زن و مرد به قتل رسیده، نامعلومبودن مکان بقایای جسد آنها، محل رهاشدن سرهای بریده، علت و انگیزه قاتل یا قاتلان از ارتکاب این جنایت و سوالهای بیپاسخ دیگری باعث شد تا یکی از پیچیدهترین و معماییترین پروندههای جنایی تهران کلید بخورد.
با اینحال، از قتلهای مبهم و رازآلود پس از دو هفته رمزگشایی و قاتل سالخورده از سوی پلیس دستگیر شد. او به قتل پسر ناتنی و عروسش به دلیل اعتیاد شدیدشان اعتراف کرد و 6 سال در زندان ماند. قاتل به دو بار قصاص محکوم شد، اما ابراز پشیمانی کرد. سالها در زندان ماند و با عذاب وجدان روزگار سختی را سپری کرد تا اینکه خانواده هر دو مقتول به شرط دیه رضایت خود را اعلام کردند و یکی از جنجالیترین قاتلان پایتخت از چوبه دار رهایی یافت و به زندگی بازگشت.
صبح روز یازدهم مرداد سال 96، وقتی راننده اتوبوس شرکت واحد دو سر بریده را در زمینهای خاکی کنار پل روگذر شیخبهایی دید، فکرش را هم نمیکرد که یکی از جنجالیترین جنایتهای تهران را به پلیس اطلاع داده باشد. ماموران کلانتری 125 یوسفآباد دقایقی بعد در محل کشف سرهای بریده حاضر شدند. موضوع به قاضی کشیک قتل تهران اعلام شد.
در بررسیهای نخست مشخص شد که سرهای پیدا شده متعلق به زن و مردی حدودا 30ساله است. آثار شلیک به هر دو سر نشان میداد که آنها به ضرب گلوله به قتل رسیدهاند و قاتل یا قاتلان برای پنهان ماندن هویت این زن و مرد جوان اقدام به سوزاندن آنها کردهاند.
دستور ویژه
در یکی از نخستین اقدامات در روند بررسی این پرونده مبهم، محل بازیافت زبالهها در کهریزک تهران به دستور سرپرست دادسرای جنایی مورد بازرسی قرار گرفت. احتمال میرفت که بقایای جسد داخل سطلهای زباله سطح شهر رها شده باشد. به همین دلیل با هماهنگی بازپرس پرونده، دستور جستوجوی محل تفکیک و بازیافت زبالههای تهران در منطقه کهریزک صادر شد.
بهدنبال این دستور، فردای همان روز اعضای بدن زنی در محل بازیافت زباله در کهریزک کشف و برای تطبیق «دیانای» به آزمایشگاه ارسال شد. با پیگیریهای سرپرست دادسرای جنایی، جواب آزمایش «دیانای» زودتر از روال معمول، مشخص کرد که نیمتنه کشفشده متعلق به سر نیمهسوخته خیابان شیخبهایی است.
شناسایی خودرو لندرور
همزمان، ماموران اداره آگاهی در بررسی دوربینهای مداربسته حوالی خیابان شیخبهایی به سرنخهای جالبی دست پیدا کردند. آنها موفق به شناسایی خودرو شاسیبلندی شدند که ساعاتی قبل از کشف سرها در نزدیکی محل توقف داشته و دقایقی پس از پیادهشدن راننده از خودرو، آتش در محل کشف سرهای بریده شعلهور شده، اما دوربینها هیچ تصویری از شماره پلاک خودرو ثبت نکرده بودند. از سوی دیگر، با گذشت چند روز از این حادثه هیچ شکایتی مبنی بر فقدان زن و مرد جوانی با مشخصات مورد نظر کارآگاهان در هیچ یک از مراکز انتظامی و کلانتریها ثبت نشده بود.
بیاطلاعی پلیس از پلاک خودرو موردنظر و نامشخصبودن هویت مقتولان، کار رسیدگی به یکی از حساسترین پروندههای جنایی پایتخت را بیش از پیش با مشکل مواجه کرد. با این همه، کارآگاهان پیگیری تنها سرنخ این پرونده یعنی لندرور مشکی قدیمی را ادامه دادند تا اینکه شناسایی صاحب سالخورده یک لندرور مشکی در نزدیکی محل حادثه روند رسیدگی به این پرونده را تغییر داد.
دستگیری عامل قتل
پیرمردی 75ساله همراه با همسرش در خانهای ویلایی در امیرآباد تهران زندگی میکرد. طبق تحقیقات، مشخص شد که او و همسرش، به همراه پسر و عروسشان زندگی میکردند و مدتی بود از پسر و عروسشان خبری نبود. با هماهنگی بازپرس پرونده، کارآگاهان به محل سکونت این پیرمرد مراجعه کردند و در نخستین مرحله موفق به شناسایی لندرور مشکی، دقیقا مشابه تصاویر دوربینهای مداربسته در محدوده کشف سرهای بریده، شدند.
با توجه به قویشدن احتمال ارتکاب جنایت توسط ناپدری مقتول (شهرام)، بازرسی از محل سکونت او در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت و با حضور تیمهای تخصصی و تشخیص هویت پلیس آگاهی در محل، آثار وقوع جنایت در محل کشف شد. در نهایت هم این پیرمرد لب به اعتراف گشود و به قتل شهرام و همسرش اعتراف کرد.
اعترافات هولناک
این پیرمرد پاسخ همه ابهامات پرونده جنجالی شیخبهایی را داد. ناپدری تحصیلکرده شهرام که هیچ سابقه کیفری نداشت، اعتراف کرد که رفتار پسرخوانده و عروس معتادش او را به سر حد جنون رساند و دست به چنین جنایتی زد. او در اعترافات خود گفت: «من و همسرم بچهدار نمیشدیم. شهرام پسر یکی از باجناقهای من بود. خواهر زنم، وقتی شهرام را باردار بود، از شوهرش جدا شد. مدتی پیش ما زندگی کرد. وقتی شهرام را به دنیا آورد، سرپرستی او را به ما داد. چون همسرم خیلی به بچه علاقه داشت، شهرام را به پسرخواندگی قبول کردیم.
او بعدها با نسرین ازدواج کرد. اما آنها مرا کلافه کرده بودند و دیگر تحمل رفتار این دو معتاد را نداشتم. آنها همسر مرا کتک میزدند. شیشه عقل شهرام را گرفته بود. خیلی تلاش کردم تا ترک کند، اما فایدهای نداشت. شهرام پسرخوانده من بود، اما مثل پسر خودم او را دوست داشتم. پسرم و عروسم هر دو با هم ما را آزار میدادند. نسرین هم اعتیاد شدیدی به شیشه داشت و رفتارهایش مثل شهرام شده بود.»
قتل با سلاح شکاری
او ادامه داد: «حتی از آنها شکایت کردم. شهرام 3 روز در بازداشتگاه بود، اما دلم راضی نشد. او را خیلی دوست داشتم. به همین دلیل رضایت دادم و آزاد شد. با این حال، باز هم با من سرناسازگاری داشت. همان روز، شروع به فحاشی و داد و بیداد کرد که چرا از او شکایت کردهام. همان موقع بود که تصمیم گرفتم از دست او برای همیشه راحت شوم. سلاح شکاری در خانه داشتم.
آن را برداشتم و زیر پتو پنهان کردم. میخواستم در فرصتی مناسب از آن استفاده کنم و آنها را به قتل برسانم. شهرام و همسرش داشتند داخل آشپزخانه شیشه میکشیدند و به من فحاشی میکردند. خیی خسته شده بودم. برای همین بلافاصله به سمت شهرام شلیک کردم. یک گلوله به شکم و یک گلوله هم به سر نسرین شلیک کردم.»
بخشش و بازگشت به زندگی
با اعترافات او، پرونده به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. از آنجایی که پدر اصلی شهرام زنده بود، او نیز تقاضای قصاص کرد. این پیرمرد پس از برگزاری جلسه محاکمه به دو بار قصاص محکوم شد. در نهایت پیرمرد ابراز پشیمانی کرد و به خانوادههای مقتولان گفت که به دلیل سن و سالش دیگر نمیتواند در زندان بماند. او که بهشدت پشیمان بود، تقاضای بخشش کرد. با کمک واحد صلح و سازش دادسرای جنایی پایتخت، این پیرمرد با پرداخت دیه به هر دو خانواده، از زندان آزاد شد.
نظر شما